باید شهردار میشدم

باید شهردار می‌شدم
آنوقت
تمام کوچه‌های شهر را بن‌بست می‌کردم
از همان کوچه‌های قهر و آشتی

تا دیگر
هیچ قرار عاشقانه‌ای بدون بوسه
به پایان نرسد.
دیدگاه ها (۲)

─═हई╬ ŞคēiÐ ╬ईह═─ :متروکہ بمانـــــد " دلتان " بهتــــر استـ...

بعضیا وقتیمیان توو زندگی آدمآدرسو گم میکننبجا اینکه برن توو ...

پسرها به خاطر دوستاشون حتی از عشقشون میگذرنولی دخترا برای ای...

بالاخرههمه چیدرست میـشه ¡!درست نـشدتموم ک میــشه!😐

تو باران را دیده ای؟نیستباران رفته از این شهرببینگَردِ دلتنگ...

وقتی به بن بست رسیدی ...وقتی به جایی رسیدی که به نظرت آمد ای...

آن قدر دوستت دارم ...که یادم نمی آید از کجا شروع شد...داستان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط