شاهنامه
#شاهنامه #۸۲
جنگ آغاز شد و تا شب ادامه داشت . شب خسرو نزد توس رفت و هشدار داد که ممکن است دشمن شبیخون بزند و دستور داد مقابل سپاه توران خندق بکنند . سپس عدهای از سواران دلیر را به رستم و عدهای را به توس سپرد . رستم سپاه را بهسوی هامون برد و توس بهسوی کوه رفت و منتظر شبیخون دشمن شدند . افراسیاب نیمهشب شبیخون زد و سواران زیادی در گودال افتادند و از یکسو رستم و از سوی دیگر گیو و توس آمدند و شاه نیز با درفش کاویانی نزدیک شد و جنگ سختی درگرفت و تورانیان بهسختی شکست خوردند . افراسیاب اما او را نیافت.تورانیان امان خواستند و خسرو هم پذیرفت و بعد به سپاسگزاری از یزدان پرداخت.وقتی خبر شکست سپاه به فغفور و خاقان رسید از کار خود پشیمان شدند و پیکی فرستادند و پوزش خواستند . خسرو هم پذیرفت اما گفت : نباید به افراسیاب پناه دهید. خاقان هم به افراسیاب پیام داد که دیگر نزد ما نیا
افراسیاب زار و نالان بهسوی آب زره رفت و با کشتی بهسوی گنگ دژ به راه افتاد تا در آنجا بیاساید و دوباره مهیا شود . خسرو نیز به دنبال او روان شد . تمام اسیران از جهن و گرسیوز نامداران و زنان را همراه گیو نزد کاووس فرستاد . کاووس با اسیران به محبت رفتار کرد و دختران و همسران افراسیاب را پوشیده داشت و از جهن نیز به نیکی پذیرایی نمود اما گرسیوز را درجایی تاریک زندانی کرد . خسرو سپاه را به گستهم نوذر سپرد و خود بهطرف چین رفت و پیکی به خاقانومکران داد که به افرسیاب یاری نرساند خاقان پذیرفت
اما شاه مکران نپذیرفت و گفت : اگر قصد عبور داری بدون سپاه میتوانی بگذری اما اگر با لشکر به شهر بیایی با تو میجنگم . خسرو که چنین دید به چین رفت و خاقان هم از او پذیرایی نمود . سپس به مکران رسید به شاه مکران دوباره پیام داد که عاقل باش و از سپاه من پذیرایی کن که اگر غیرازاین باشد ما با تو میجنگیم .شاه مکران نپذیرفت . پس جنگ اغاز شدو شاه مکران به عقب لشکر فرار کرد اما از تیغ ژوپین نتوانست جان سالم بدر برد .خسرو او را با احترام دفن کرد .سپس خسرو تا به آب زره رسید پس کشتی بر آب انداخت و بهسوی گنگ دژ حرکت کرد . و عجایب زیادی دیدند وقتی به خشکی رسیدند شهرها مانند چین بود و زبانشان مانند مردم مکران از آنسو افراسیاب باخبر شد که خسرو نزدیک میشود پس فرار کرد و وقتی شاه به آنجا رسید خبری از او نبود . خسرو به سوی سیاوش گرد رفت . درراه تمام حکام به پیشوازش میآمدند و پذیرایش بودند تا اینکه به نزد گیو رسید بعد به به مکران رسید سپس به چین رفت چین را هم به فغفور و خاقان سپرد و خود به سیاوخشگرد رفت . هیچکس آنجا از افراسیاب خبر نداشت
@hakimtoos
جنگ آغاز شد و تا شب ادامه داشت . شب خسرو نزد توس رفت و هشدار داد که ممکن است دشمن شبیخون بزند و دستور داد مقابل سپاه توران خندق بکنند . سپس عدهای از سواران دلیر را به رستم و عدهای را به توس سپرد . رستم سپاه را بهسوی هامون برد و توس بهسوی کوه رفت و منتظر شبیخون دشمن شدند . افراسیاب نیمهشب شبیخون زد و سواران زیادی در گودال افتادند و از یکسو رستم و از سوی دیگر گیو و توس آمدند و شاه نیز با درفش کاویانی نزدیک شد و جنگ سختی درگرفت و تورانیان بهسختی شکست خوردند . افراسیاب اما او را نیافت.تورانیان امان خواستند و خسرو هم پذیرفت و بعد به سپاسگزاری از یزدان پرداخت.وقتی خبر شکست سپاه به فغفور و خاقان رسید از کار خود پشیمان شدند و پیکی فرستادند و پوزش خواستند . خسرو هم پذیرفت اما گفت : نباید به افراسیاب پناه دهید. خاقان هم به افراسیاب پیام داد که دیگر نزد ما نیا
افراسیاب زار و نالان بهسوی آب زره رفت و با کشتی بهسوی گنگ دژ به راه افتاد تا در آنجا بیاساید و دوباره مهیا شود . خسرو نیز به دنبال او روان شد . تمام اسیران از جهن و گرسیوز نامداران و زنان را همراه گیو نزد کاووس فرستاد . کاووس با اسیران به محبت رفتار کرد و دختران و همسران افراسیاب را پوشیده داشت و از جهن نیز به نیکی پذیرایی نمود اما گرسیوز را درجایی تاریک زندانی کرد . خسرو سپاه را به گستهم نوذر سپرد و خود بهطرف چین رفت و پیکی به خاقانومکران داد که به افرسیاب یاری نرساند خاقان پذیرفت
اما شاه مکران نپذیرفت و گفت : اگر قصد عبور داری بدون سپاه میتوانی بگذری اما اگر با لشکر به شهر بیایی با تو میجنگم . خسرو که چنین دید به چین رفت و خاقان هم از او پذیرایی نمود . سپس به مکران رسید به شاه مکران دوباره پیام داد که عاقل باش و از سپاه من پذیرایی کن که اگر غیرازاین باشد ما با تو میجنگیم .شاه مکران نپذیرفت . پس جنگ اغاز شدو شاه مکران به عقب لشکر فرار کرد اما از تیغ ژوپین نتوانست جان سالم بدر برد .خسرو او را با احترام دفن کرد .سپس خسرو تا به آب زره رسید پس کشتی بر آب انداخت و بهسوی گنگ دژ حرکت کرد . و عجایب زیادی دیدند وقتی به خشکی رسیدند شهرها مانند چین بود و زبانشان مانند مردم مکران از آنسو افراسیاب باخبر شد که خسرو نزدیک میشود پس فرار کرد و وقتی شاه به آنجا رسید خبری از او نبود . خسرو به سوی سیاوش گرد رفت . درراه تمام حکام به پیشوازش میآمدند و پذیرایش بودند تا اینکه به نزد گیو رسید بعد به به مکران رسید سپس به چین رفت چین را هم به فغفور و خاقان سپرد و خود به سیاوخشگرد رفت . هیچکس آنجا از افراسیاب خبر نداشت
@hakimtoos
- ۵۵.۶k
- ۰۱ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط