همه هست آرزویم که ببینم از تو رویى
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویى
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویى
به کسى جمال خود را ننمودى و بینم
همه جا بهر زبانى بود ازتو گفت و گویى
غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم
تو بِبُر سر از تن من، بِبَر از میانه گویى
به ره تو بس که نالم، زغم تو بس که مویم
شده ام زناله نالى، شده ام زمویه مویى
همه خوشدل اینکه مطرب بزند به تارچنگى
من از آن خوشم که چنگى بزنم به تار مویى
چه شود که راه یابد سوى آب تشنه کامى
چه شود که کام جوید زلب تو کامجویى
شود این که از ترحّم دمى اى سحاب رحمت
من خشک لب هم آخرزتو تر کنم گلویى
بشکست اگر دل من به فداى چشم مستت
سر خمّ مى سلامت شکند اگر سبویى
همه موسم تفرّج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جویى
نه به باغ ره دهندم که گلى به کام بویم
نه دماغ این که از گل شنوم به کام بویى
زچه شیخ پاکدامن سوى مسجدم بخواند
رخ شیخ و سجدهگاهى سر ما و خاک کویى
بنموده تیره روزم ستم سیاه چشمى
بنموده مو سپیدم صنم سپیدرویى
نظرى به سوىِ (صمیمِ) دردمند مسکین
که به جز درت امیدش نبود به هیچ سویى🦋💞🦋
سنسیز گجلره لعنت اولسون...
#saharshehim💖
#عاشقانه
#پناهم❤
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویى
به کسى جمال خود را ننمودى و بینم
همه جا بهر زبانى بود ازتو گفت و گویى
غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم
تو بِبُر سر از تن من، بِبَر از میانه گویى
به ره تو بس که نالم، زغم تو بس که مویم
شده ام زناله نالى، شده ام زمویه مویى
همه خوشدل اینکه مطرب بزند به تارچنگى
من از آن خوشم که چنگى بزنم به تار مویى
چه شود که راه یابد سوى آب تشنه کامى
چه شود که کام جوید زلب تو کامجویى
شود این که از ترحّم دمى اى سحاب رحمت
من خشک لب هم آخرزتو تر کنم گلویى
بشکست اگر دل من به فداى چشم مستت
سر خمّ مى سلامت شکند اگر سبویى
همه موسم تفرّج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جویى
نه به باغ ره دهندم که گلى به کام بویم
نه دماغ این که از گل شنوم به کام بویى
زچه شیخ پاکدامن سوى مسجدم بخواند
رخ شیخ و سجدهگاهى سر ما و خاک کویى
بنموده تیره روزم ستم سیاه چشمى
بنموده مو سپیدم صنم سپیدرویى
نظرى به سوىِ (صمیمِ) دردمند مسکین
که به جز درت امیدش نبود به هیچ سویى🦋💞🦋
سنسیز گجلره لعنت اولسون...
#saharshehim💖
#عاشقانه
#پناهم❤
۲.۸k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.