دیالوگ ماندگار مختارنام

" دیالــوگ مانـدگار مختارنامہ "

" تـو چرا از قافـلہ ۍ عشـق جا مانـدۍ کیـان...؟؟؟ "
" راه را گـم کـردم ابـواسحاق... "

" راه بلـدۍ چـون تو کہ راه را گـم کنـد راه نابلـدان را چہ گنـاه...؟؟؟ "
" راه را بستہ بودنـد ، از بیـراهہ رفتـم ، هـر چہ تاختـم مقصـد را نیافتـم "
" وقتـی بہ نیـنوا رسیـدم خـورشیـد بـر نیـزه بـود... "

مختـار: " شـرط عشـق جنـون است ماکہ مانـدیم مجنـون نبـودیـم "

" بشتابیـم ما از جامانـدگان قافلہ ۍ مهـدۍ نباشیـم ..."

" ان شاء الله "
دیدگاه ها (۳)

"ﺧﺪﺍی"ﻣﻦ ...ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ...می ﮔﻮیند بزﺭﮔ...

هیچ

آرامش سهم قلبی است که در تصرف خداست...کربلایـﮯ_محمد

حکـــــــــــــــــــــایت من…حکایت کسی بود که عاشق دریا بود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط