دست یکی از شعرهایم را امشب میگیرم
دست یکی از شعرهایم را امشب میگیرم
پابرچین ، پابرچین
می آییم کنار تختت
من کنار پنجره می ایستم
و او...
میریزد بین موهات
سر میخورد روی گونه ات
میچکد توی یقه ات
و عطر تنت را هورت میکشد!
مست میشود
و تلو تلو میخورد تا پشت پلکهایت!
قول بده بی هوا چشمهایت را باز کنی
قول میدهم هول کند و لبهایت را ببوسد!
چقدر زیباست که این شعر
همین جا
تکمیل شود!
با یک بوسه...
حالا...
دیگر من شاعر خصوصی توام!
نه؟
پابرچین ، پابرچین
می آییم کنار تختت
من کنار پنجره می ایستم
و او...
میریزد بین موهات
سر میخورد روی گونه ات
میچکد توی یقه ات
و عطر تنت را هورت میکشد!
مست میشود
و تلو تلو میخورد تا پشت پلکهایت!
قول بده بی هوا چشمهایت را باز کنی
قول میدهم هول کند و لبهایت را ببوسد!
چقدر زیباست که این شعر
همین جا
تکمیل شود!
با یک بوسه...
حالا...
دیگر من شاعر خصوصی توام!
نه؟
۸.۲k
۲۸ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.