باز وحشی جلوه ای در دیده جولان کرد و رفت
باز وحشیجلوهای در دیده جولان کرد و رفت
از غبارم دست بر همسوده سامان کرد و رفت
پرتو حسنی چراغ خلوت اندیشه شد
در دل هر ذره صد خورشید پنهان کرد و رفت
رنجها در عالم تسلیم راحت میشود
شمع از خار قدم سامان مژگانکرد و رفت
بیتمیزی دامن نازی به صحرا میفشاند
شوخی اندیشهٔ ما راگریبانکرد و رفت
بود در طبع سحرنیرنگ شبنم سازی
تنگی غفلت نفس را اشک غلتانکرد و رفت
نیستم آگه زنقش هستی موهوم خویش
اینقدر دانمکه بر آیینه بهتانکرد و رفت
رنگگرداندن غبار دست بر هم سوده بود
بیخودی آگاهم از وضع پریشانکرد و رفت
سعیبیرونتازیات زینبحر پر دشوار نیست
میتوانچونموج گوهر ترکجولان کرد و رفت
خاک غارتپرور بنیاد این ویرانهایم
هرکه آمد اندکی ما را پریشانکرد و رفت
جای دل بیدل درین محفل پسندی داشتم
بسکه تنگآمد پریافشاند وافغانکرد و رفت
#بیدل_دهلوی
از غبارم دست بر همسوده سامان کرد و رفت
پرتو حسنی چراغ خلوت اندیشه شد
در دل هر ذره صد خورشید پنهان کرد و رفت
رنجها در عالم تسلیم راحت میشود
شمع از خار قدم سامان مژگانکرد و رفت
بیتمیزی دامن نازی به صحرا میفشاند
شوخی اندیشهٔ ما راگریبانکرد و رفت
بود در طبع سحرنیرنگ شبنم سازی
تنگی غفلت نفس را اشک غلتانکرد و رفت
نیستم آگه زنقش هستی موهوم خویش
اینقدر دانمکه بر آیینه بهتانکرد و رفت
رنگگرداندن غبار دست بر هم سوده بود
بیخودی آگاهم از وضع پریشانکرد و رفت
سعیبیرونتازیات زینبحر پر دشوار نیست
میتوانچونموج گوهر ترکجولان کرد و رفت
خاک غارتپرور بنیاد این ویرانهایم
هرکه آمد اندکی ما را پریشانکرد و رفت
جای دل بیدل درین محفل پسندی داشتم
بسکه تنگآمد پریافشاند وافغانکرد و رفت
#بیدل_دهلوی
۳.۳k
۲۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.