پارت۴۴
پارت۴۴
اریکا: بزار بپرسم کی میرسیم
جیهیو: اره بپرس
اریکا: ببخشید ما کی میرسیم ؟؟؟
راننده: بهتره بگم هیچوقت
اریکا: یعنی چییی؟؟؟؟؟
جیهیو: چی میگید؟؟؟شما کی هستید؟؟؟مارو کجا میبرید
جیهیو:وایسا میخوایم پیاده شیم ......میگم ماشینو نگه دار
راننده: بودید حالا .......تا به کسی که منتظرتونه نرسونتمون نمیزارم برید عروس خانما
جیهیو: چی میگی مرتیکه حرومی میگم وایساااااا
اریکا: نگه دارررررر ماشینووو نگه داررر
وگرنه جیغ میزنیم
راننده: هرچقدر میخواید جیغ بزنید هیچکی صداتونو نمیشنوه
اریکا: مارو کجا میبریننن میخواین بکشینمون؟؟؟😨😨😧😧
جیهیو: توروخدا بزارید ما بریم
راننده:......زیاد عررر بزنید از همین ماشین بدون وایسادن پرتتون میکنم پایین
خفهه شید
اریکا: هق هق هق تورو خدا هق بزارید بریم هققق
جیهیو: دیدم گوشیم داره زنگ میخوره ....مامان تهیونگ بود.....تا خواستن بردارم یهو راننده گوشیو از دستم گرفت و زد تو خاکی
راننده: فکر کردی خیلییی زرنگییییی زنیکهی جنده
جیهیو: گوشیمو بدهههه بهمممم
راننده: نه بابا ترسیدم😨😏
اریکا: از جون ما چی میخواین
راننده: پیاده شید
اریکا و جیهیو: چیی؟
راننده: کریددددد میگمم پیاده شیدد
اریکا: پیاده شدیمو به در اطراف نگاه میکردیم یه جای مثل دره مانند بود
یهو یه صدا اومد
برگشتمم دیدم اون.....اون..
جیهیو: همجا پ از خاک بود و ما یجایی مثل دره مانند بودیم صدای پا شنیدم و برگشتم و یه شکخیلییی بزرگ بهم وارد شددد اون ....اون...همون دخترهه ی مزخرف جویی بود با اون دوستش سومی
جویی: ههههه بالاخره بعد چند وقت تونستیم چهره ی ماهتونو ببینیم نه؟؟؟
سومی: ارهه خیلی منتظر این لحظه بودم
اریکا: شماا چطور جرات کردید مارو بدوزدید؟
جویی: ببخشید ببخشیدد قبلش باید از کوک و ته اجازه میگرفتم میدونم اما اونا دیگه مارونمیخوان پس ما هم نمیخوایم شماها باهاشون ازدواج کنید اونم به همین راحتی😏😏😏😏
اریکا: بزار بپرسم کی میرسیم
جیهیو: اره بپرس
اریکا: ببخشید ما کی میرسیم ؟؟؟
راننده: بهتره بگم هیچوقت
اریکا: یعنی چییی؟؟؟؟؟
جیهیو: چی میگید؟؟؟شما کی هستید؟؟؟مارو کجا میبرید
جیهیو:وایسا میخوایم پیاده شیم ......میگم ماشینو نگه دار
راننده: بودید حالا .......تا به کسی که منتظرتونه نرسونتمون نمیزارم برید عروس خانما
جیهیو: چی میگی مرتیکه حرومی میگم وایساااااا
اریکا: نگه دارررررر ماشینووو نگه داررر
وگرنه جیغ میزنیم
راننده: هرچقدر میخواید جیغ بزنید هیچکی صداتونو نمیشنوه
اریکا: مارو کجا میبریننن میخواین بکشینمون؟؟؟😨😨😧😧
جیهیو: توروخدا بزارید ما بریم
راننده:......زیاد عررر بزنید از همین ماشین بدون وایسادن پرتتون میکنم پایین
خفهه شید
اریکا: هق هق هق تورو خدا هق بزارید بریم هققق
جیهیو: دیدم گوشیم داره زنگ میخوره ....مامان تهیونگ بود.....تا خواستن بردارم یهو راننده گوشیو از دستم گرفت و زد تو خاکی
راننده: فکر کردی خیلییی زرنگییییی زنیکهی جنده
جیهیو: گوشیمو بدهههه بهمممم
راننده: نه بابا ترسیدم😨😏
اریکا: از جون ما چی میخواین
راننده: پیاده شید
اریکا و جیهیو: چیی؟
راننده: کریددددد میگمم پیاده شیدد
اریکا: پیاده شدیمو به در اطراف نگاه میکردیم یه جای مثل دره مانند بود
یهو یه صدا اومد
برگشتمم دیدم اون.....اون..
جیهیو: همجا پ از خاک بود و ما یجایی مثل دره مانند بودیم صدای پا شنیدم و برگشتم و یه شکخیلییی بزرگ بهم وارد شددد اون ....اون...همون دخترهه ی مزخرف جویی بود با اون دوستش سومی
جویی: ههههه بالاخره بعد چند وقت تونستیم چهره ی ماهتونو ببینیم نه؟؟؟
سومی: ارهه خیلی منتظر این لحظه بودم
اریکا: شماا چطور جرات کردید مارو بدوزدید؟
جویی: ببخشید ببخشیدد قبلش باید از کوک و ته اجازه میگرفتم میدونم اما اونا دیگه مارونمیخوان پس ما هم نمیخوایم شماها باهاشون ازدواج کنید اونم به همین راحتی😏😏😏😏
۲۵.۴k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.