بوق بوق بازی میکنن

بوق بوق بازی میکنن
دوتایی میخندیم..دستمو میگیره میبوسه.. سرعت ماشینو زیاد میکنه...
میرسیم جلو خونه...ب همه میگه ک برن...
درو برام باز میکنه...میریم تو اسانسور..اروم لبامو بوس میکنه و میگه..دیدی اخر مال خودم شدی خانوم کوچولو
دیدگاه ها (۱۳)

من:آقایی؟ آقامون:جون آقایی؟ من:یه چیزی رومیدونی؟ آقامون:چی ...

میترسم چشم بخوریم انقدر ک خوبیم ما باهم**************

شُـــدَم یِـــه جَـــــوونـِـه پُختِـــــه کِـــه حَتّــــے ...

دوست داشتن به حرف نیست….!! به وَقتیـ که بَراتـ میذارهـ . . ....

رمان { برادر ناتنی} پارت ۱۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط