شاد اگر بست سال پش

‌.‌ ‌
شايد اگر بيست سال پيش
يكنفر مى نشست روبرويم و برايم از اين روزها ميگفت،
فقط و فقط ميخنديدم و از كنارش رد ميشدم...
در سالى كه گذشت،
حال هيچكداممان خوب نبود...
سال كه تحويل می‌شود،
سيل خانه هايمان را برد...
همين كه مى آمديم از نو بسازيم،
زلزله مى افتاد به جانمان...
همين كه مى آمديم از نو بسازيم،
آتش ميگرفتيم
همين كه مى آمديم از نو بسازيم،
جيبمان را مى زدند
همين كه مى آمديم از نو بسازيم،
هواى نفس كشيدن نداشتيم
همين كه مى آمديم از نو بسازيم،
دنياى مجازيمان قطع ميشد،فيلترمان ميكردند
همين كه مى آمديم از نو بسازيم،
خطايى ميكردند،انسانى
همين كه مى آمديم از نو بسازيم،
سفره اى نبود كه نان داخلش بگذاريم...
گفتيم زمستان ميرود،
غنچه ها گل ميكنند،
عيد نزديك است،
آمديم با ته مانده ى جانمان از نو بسازيم،
گفتند آغوش ممنوع!
بوسه ممنوع!
لمسِ دست ها ممنوع!
و حالا شرمنده ايم
شرمنده ى پدران و مادرانمان
شرمنده ى آدمهاى دوست داشتنى زندگيمان،
كه قبل ترها در آغوششان بوديم و قدر ندانستيم!
فقط ميدانم سالها بعد،
اگر باشيم،
اگر بتوانيم از نو بسازيم،
براى فرزندانمان بجاى "قصه"،
بايد فقط از "غصه" بگوييم و بس...
لطفاً به ما كمى زمان بدهيد،
تا براى يكبار هم كه شده،
بتوانيم حداقل،
دلهاى شكسته مان را "از نو بسازيم"
#
#خاص
دیدگاه ها (۷)

به چه می اندیشی؟ نگرانی بیجاست. عشق اینجا و خدا هم اینجاست. ...

شنو ذنب العمر ...خلصته ظیم ابظیمشنو نفع العمر ...گظیته بلحسر...

#به_یاد_رومینای_عزیزایــن روزهــا دلـــم اصــرار دارد فــریـ...

ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﭼﯿﺰ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺍﺳﺖ!ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﯾﻚ ﻣﻌﺠﺰﻩﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﮔﺎﻡ‌ﻫﺎﯾﺶ ﺁ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط