تورا به کدامین قصیده مهمان کنم که خود مانند انوری هستی یا

تورا به کدامین قصیده مهمان کنم که خود مانند انوری هستی یا به کدامین غزل که خودت مولوی هستی
به کدامین نام تورا بخوانم که غریبه ای نشناسد و به کدامین خواهش بخواهمت که بی تردید برگردی
سرم عجیب هوس گذاشتن بر مرمرین سینه ات را دارد
لبهایم عجیب عطش سیراب شدن از لبانت را دارد و دستان بی قرار برای گرفت و سمت اغوش بردنت را دارد
تمام سلولهایم با تمام موی رگهایم عجیب کمبودت را حس میکنن
بگذار چنان در تو غرق شوم که هیچ غواصی نتواند پیدایم کند
برا به اغوشی .بوسه ای نگاهی اصلا مرا به ارامشی دعوت کن که در خود پیرمردی با دستهای لرزانش میترساندم
به راستی نباشی من کیستم ؟؟؟؟
و اگر تو باشی کی خواهم بود ؟؟

مرا از گوشه ایوان دلت نتکان که همچون باد بی وادیم و همچون کاهی که در میان سیلیهای محکم باد صورتی کبود دارم
تو لیلایم باشی قول میدهم چنان مجنونی شوم که هیچ کس در شهر از دیوانگی هایم.در امان نباشد
قول میدهم ...........


دلنوشته #محمدغلامی #شمسابادی
#زیبا #خاص #جذاب
#خاص #زیبا #جذاب #عاشقانه #عشق #تکست_خاص #عشقولانه
دیدگاه ها (۱)

آبان دختریستبا چتری از جنس بارانکه عصر هر روزدر حصارِ برگ ری...

چترها را باید بستزیر باران باید رفتدوست را زیر باران باید بر...

نفس بکش مرا...غرق میشود این اندوه در پس بوسه های وحشی اتمن ع...

♡مثلا بغلم کنی و کنار گوشم آهسته بگویی:بیخیالِ تقویم ها نازخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط