ای مطلع و معشوق غزل حضرت ماهم

ای مطلع و معشوقِ غزل، حضرتِ ماهَم...
ای کاش شبی بگذری از کوچه ی ما هم!

خورشید به اندازه ی تو جلوه ندارد...
تا بوده به دنبال تو بوده ست نگاهم!

منطق سپر انداخته در جنگِ دل و عقل...
مغلوب نگاهت شده بی جنگ سپاهم!

چشمان تو یک عمر مرا کرده گرفتار...
انداخته گل خنده ات از چاله به چاهم!

وابسته ی چشمت شده احوال دل من...
هم علت لبخندی و هم علت آهم!

تا بین تو و قبله مردد شده مُهری...
هربار به سمتت شده کج قلبم و راهم!

دیوانه تر از این بکن ای ماه دلم را...
بگذر شبی از دور و برِ کوچه ی ما هم!
#M
دیدگاه ها (۱)

مثل #عروسِ خان که میداند "پسرزا" نیستحس میکنم عمر خوشی های...

سقوط کرده ام از توو پرت شده ام میان هجوم خاطراتت...خاطراتت ر...

بی تو باران بزند خیس ترین رهگذرمتا به صد خاطره با چتر خیانت ...

عینِ مَرگ استاگر بی تو بخواهَد بروَد،او که از جانِ خودَتدوست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط