رمان هم خونه های ما

«رمان هم خونه های ما»
پارت:۱۲

جیمین:ولی من همین الان میرم میگم«الان رزی از اتاق رفت بیرون»
جونکوک:واقعا میخوای بری بگی
جیمین:اره
تهیونگ: جرعتشو داری برو بگو
جیمین:میرم

ویو جیمین
از سر جام بلند شدم و قدم زنان از اتاق بیرون رفتم،الان چجوری برم به جیسو بگم،این چه تصمیم چرت و پرتی بود من گرفتم

جیمین بعد از راه رفتن های زیاد به جیسو رسید

جیمین:صبح بخیر
-:صبح بخیر،کاری داشتی
جیمین:عه.......نه نه هیچی

جیمین با استرس از پیش جیسو رفت

ویو جیمین
من اصلا نمیتونم بگم ولی میتونم یه نامه ی یواشکی بنویسم
اره درسته همینه«با شادی»


جیمین سریع رفت و یواشکی یه نامه نوشت

ویو جیسو
بعد از اینکه صبحانه خوردم،شروع به تمیز کردن اتاقم کردم،
داشتم پتو ها رو جمع میکردم که زیر پتوم یه نامه پیدا کردم
که روش نوشته بود،برای جیسو،نامه رو باز کردم و شروع به خوندنش کردم

نامه ای برای جیسو
راستش من حرفی برای گفتن ندارم،فقط میدونم تو بهترین دختر دنیایی،تو مهربون و خشگل هستی ، تو خود ساخته و مستقل هستی و من از صمیم قلب دوست دارم
از طرف«ج»
-:چی......
دیدگاه ها (۱)

در خواستی از تیاماز ۱تا۱۰۰ چقدر تیام رو دوست داری

درخواستی از تیامبیشتر از تیام بزارم؟؟؟

یکی دیگه از پیج های خفنی که صاحبشو نمیشناسم ولی پستامو لایک ...

از تیام بیشتر بزارم؟؟

پارت ۱ویو جیمینسلام من پارک جیمینم ۱۶ ساله با بورام ازدواج ک...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟔عشق مافیاویو جیمینساعت 7:00 شب هست تا 1:00 ساعت دیگه م...

فیک شاهزاده من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط