یه روزی با دوستم از کنار یه دکه روزنامه فروشی رد می شدیم

یه روزی با دوستم از کنار یه دکه روزنامه فروشی رد می شدیم ؛
دوستم روزنامه ای خرید و مودبانه از مرد روزنامه فروش تشکر کرد ، اما آن مرد هیچ پاسخی به تشکر او نداد.
همان طور که دور می شدیم، به دوستم گفتم:
چه مرد عبوس و ترش رویی بود.
دوستم گفت:
او همیشه این طور است!
پرسیدم: پس تو چرا به او احترام می گذاری؟!
دوستم با تعجب گفت:
"چرا باید به او اجازه بدهم که برای رفتار من تصمیم بگیرد؟!
من خودم هستم."...

اجازه ندهید تا برخوردهای دیگران ، موجب تغییر رفتارهای شما شود . همیشه مثل گل باشید که در هر شرایطی خوش عطری و زیبایی خود را حفظ می کند .
در هر دیداری ردپایی از عطر زیبای درون خود را به یادگار بگذارید .
متین ، باوقار ، خندان ، شاد ، پـــــــرانرژی وپــــــرتلاش باشید .

زندگی را زندگی کنیم..

❤ ❤ ❤ ❤ ❤ تلنگر ❤ ❤ ❤ ❤ ❤
در ثواب نشر؛ شریک باشید...
نشر مطالبمون باذکر لینک بلامانع است.
تلنگر http://line.me/ti/p/%40csf2547q
دیدگاه ها (۳)

اندکی تفکرﺗﺎﺣﺎﻻ ﺩﻧﺪﻭﻧﭙﺰﺷﮑﯽ ﺭﻓﺘﯿﻦ؟؟؟ﺍﻭﻝ ﺩﮐﺘﺮ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﻮﺯﻥ ﻣﯿﺰﻧ...

فقط انتشاااااااار!روشنفکر نماهای نژادپرست:نام آورانِ عالم و ...

فرهنگ بالا ترین سلطه....کشورهای بیگانه برای اینکه به راحتی و...

https://telegram.me/joinchat/C5x-RD5wlOJNX2RK1vSK8wسوگند به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط