قهوه تلخ
قهوه تلخ
#Part5
مهدیس:نزدیکم شد و دستشو ب علامت سلام گرفت جلوم...
سلامی گفتمو روم کج کردم رفتم...
پسره:دس نمیدی...؟
مهدیس:بی اهمیت رفتم پیش فریبا خانم پسره هم رف تو اتاق محراب...
فریبا خانم...
فریبا:جنم بله
مهدیس:این کی بود؟
فریبا:ایشون همکار اقا هستن اقا امیر
مهدیس:اها...
فریبا:خانم ببخشید...
مهدیس:اولن چق بگم بمن بگید دخترم...
دومن جانم بفرمایید....
فریبا:من امروز پسرم میخاد بره خاستگاری...
میتونم رفع زحمت کنم....
مهدیس:خشتبخت بشن بله میتونید...
فق یچیزی.....
فریبا:جانم
مهدیس:بقیه خدمتکارا کی میرن؟
فریبا:ی دو ساعت دیگ....
مهدیس:اوکی...
فریبا:خدافز...
مهدیس:رفتم بالا تو اتاق....
لباسامو دراوردم رفتم حموم...
شاید اونجا راحت تر میتونستم اشک بریزم....
شاید دلیل حمام رفتنم فق اشک ریختن بود....
.........
حوله رو پیچیدم دور موهام اومدم بیرون....
خدمتکارا رفته بودن....
رفتم تو بالکن....
اهنگو پلی کردم...
ب دنیا نمیدم تک تک خنده هات..
____________________________
محراب:خب امیر فردا میبینمت...
امیر:راسی اینم بازیچه هس.؟
محراب:کی
امیر:دختره
محراب:ن این دگ فرق داره....
این دگ مث بقیه حروم.ی نیس...
امیر:اوکب من میرم
محراب:پشت سر امیر رفتم ع اتاق بیرون...
مهدیسو پیدا نکردم...
همرای امیر رفتم تو حیاط...
چشم خورد ب مهدیس ک تو بالکن بود...
رفتم تو اتاقش کنار در بالکن وایسادم....
مهدیس:اهنگو بلند زمزمه کردم...
همیشگیم....
ی صدایی همراهیم کرد...
همیشه این قلب پیشت گیر میمونه......
فق بگو پس من چی بیبی....
محراب:اهنگو همراهش زمزمه کردم...
بیا تو موهات خیسه....
مهدیس:میخام تو بالکن باشم....
محراب:گفتم بیا تو موهات خیسه مریض میشی....
مهدیس:رفتم ع بالکن بیرون فق خدمو خدش تو عمارت بودیم....
زیر چشمی نگاش کردم داش بد نگام میکرد.....
"ادامه دارد"
#Part5
مهدیس:نزدیکم شد و دستشو ب علامت سلام گرفت جلوم...
سلامی گفتمو روم کج کردم رفتم...
پسره:دس نمیدی...؟
مهدیس:بی اهمیت رفتم پیش فریبا خانم پسره هم رف تو اتاق محراب...
فریبا خانم...
فریبا:جنم بله
مهدیس:این کی بود؟
فریبا:ایشون همکار اقا هستن اقا امیر
مهدیس:اها...
فریبا:خانم ببخشید...
مهدیس:اولن چق بگم بمن بگید دخترم...
دومن جانم بفرمایید....
فریبا:من امروز پسرم میخاد بره خاستگاری...
میتونم رفع زحمت کنم....
مهدیس:خشتبخت بشن بله میتونید...
فق یچیزی.....
فریبا:جانم
مهدیس:بقیه خدمتکارا کی میرن؟
فریبا:ی دو ساعت دیگ....
مهدیس:اوکی...
فریبا:خدافز...
مهدیس:رفتم بالا تو اتاق....
لباسامو دراوردم رفتم حموم...
شاید اونجا راحت تر میتونستم اشک بریزم....
شاید دلیل حمام رفتنم فق اشک ریختن بود....
.........
حوله رو پیچیدم دور موهام اومدم بیرون....
خدمتکارا رفته بودن....
رفتم تو بالکن....
اهنگو پلی کردم...
ب دنیا نمیدم تک تک خنده هات..
____________________________
محراب:خب امیر فردا میبینمت...
امیر:راسی اینم بازیچه هس.؟
محراب:کی
امیر:دختره
محراب:ن این دگ فرق داره....
این دگ مث بقیه حروم.ی نیس...
امیر:اوکب من میرم
محراب:پشت سر امیر رفتم ع اتاق بیرون...
مهدیسو پیدا نکردم...
همرای امیر رفتم تو حیاط...
چشم خورد ب مهدیس ک تو بالکن بود...
رفتم تو اتاقش کنار در بالکن وایسادم....
مهدیس:اهنگو بلند زمزمه کردم...
همیشگیم....
ی صدایی همراهیم کرد...
همیشه این قلب پیشت گیر میمونه......
فق بگو پس من چی بیبی....
محراب:اهنگو همراهش زمزمه کردم...
بیا تو موهات خیسه....
مهدیس:میخام تو بالکن باشم....
محراب:گفتم بیا تو موهات خیسه مریض میشی....
مهدیس:رفتم ع بالکن بیرون فق خدمو خدش تو عمارت بودیم....
زیر چشمی نگاش کردم داش بد نگام میکرد.....
"ادامه دارد"
۲۹.۲k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.