فیک ستاره ای در دل تاریکی💫
#فیک_ستارهایدردلتاریکی💫
#پارت۱
زندگی پر از فراز و نشیبه...!
یه روز انقد خوب که از خوشحالی دلت میخواد بال دربیاری و پرواز کنی و یه روز انقدر غمگین که دوست نداری تو این دنیا باشی:)
پس اینو بدون که دنیا همیشه یه جور نمیمونه...!
پشت هر شب تاریک یه روز روشنه و بعد هر سختی یه آسونی...=)!
هیچوقت امیدتو از دست نده و تا میتونی برای هدفت بجنگ...
.
.
.
.
با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم.
آلارم رو قطع کردم و دوباره خوابیدم!!!
چشمام گرم شده بود که صدای زنگ گوشیم اومد.
آخه کی این وقت صبح زنگ میزنه؟!
با صدای گرفته ام جواب دادم:
+بلههههه
_معلوم هست کجایی تو دختره ی بی عرضه؟
قرار بود ساعت 7 اینجا باشی ساعتو دیدی؟
ساعت از 9 هم گذشته.
اینجور میخواستی کار کنی؟
+آ...آقا...من...معذر...
_هییییس حرف نباشه تا نیم ساعت دیگه خودتو برسون اینجا
سرییییییع...
و گوشی رو قطع کرد:|
واااااایییی گاااد حالا من چه خاکی بریزم تو سرم
من به این کار نیاز دارم
قطعا اخراجم میکنه:(
سریع خودمو رسوندم به پاساژ
قیافه ی عصبی تائو بهم میگفت چیزای خوبی در انتظارم نیست.
اومد جلو و با عصبانیت گفت:
_خانم کیم سوهیون...
باگریه گفتم:
+آقای تائو ترخدا منو اخراج نکنین من به این کار نیاز دارم. مادرم مریضه باید پول عمل اون رو هر طور شده جور کنم.
یه نگاه بی تفاوت انداخت و گفت:
_مشکلاتتون ربطی به ما نداره.
ما فروشنده ی بی نظم نیاز نداریم به سلامت...
با التماس بهش گفتم:
+نه..نه آقای تائو
من نمیتونم دیگه کار پیدا کنم همینم با هزار بدبختی پیدا کردم مادرم مریضه آقای تائو خواهش میکنم یه فرصت بهم بدین...
تائو عصبانیتش بیشتر شد و داد زد:
_همین که گفتم
اخراجییییی...
سخنی از ببعی...:
حمایت کنین:|♡
امیدوارم خوشتون بیاد^-^
نظر بدین جوهر گوشیتون تموم نمیشع:|~
نویسنده= @tatalitygirl.6
#پارت۱
زندگی پر از فراز و نشیبه...!
یه روز انقد خوب که از خوشحالی دلت میخواد بال دربیاری و پرواز کنی و یه روز انقدر غمگین که دوست نداری تو این دنیا باشی:)
پس اینو بدون که دنیا همیشه یه جور نمیمونه...!
پشت هر شب تاریک یه روز روشنه و بعد هر سختی یه آسونی...=)!
هیچوقت امیدتو از دست نده و تا میتونی برای هدفت بجنگ...
.
.
.
.
با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم.
آلارم رو قطع کردم و دوباره خوابیدم!!!
چشمام گرم شده بود که صدای زنگ گوشیم اومد.
آخه کی این وقت صبح زنگ میزنه؟!
با صدای گرفته ام جواب دادم:
+بلههههه
_معلوم هست کجایی تو دختره ی بی عرضه؟
قرار بود ساعت 7 اینجا باشی ساعتو دیدی؟
ساعت از 9 هم گذشته.
اینجور میخواستی کار کنی؟
+آ...آقا...من...معذر...
_هییییس حرف نباشه تا نیم ساعت دیگه خودتو برسون اینجا
سرییییییع...
و گوشی رو قطع کرد:|
واااااایییی گاااد حالا من چه خاکی بریزم تو سرم
من به این کار نیاز دارم
قطعا اخراجم میکنه:(
سریع خودمو رسوندم به پاساژ
قیافه ی عصبی تائو بهم میگفت چیزای خوبی در انتظارم نیست.
اومد جلو و با عصبانیت گفت:
_خانم کیم سوهیون...
باگریه گفتم:
+آقای تائو ترخدا منو اخراج نکنین من به این کار نیاز دارم. مادرم مریضه باید پول عمل اون رو هر طور شده جور کنم.
یه نگاه بی تفاوت انداخت و گفت:
_مشکلاتتون ربطی به ما نداره.
ما فروشنده ی بی نظم نیاز نداریم به سلامت...
با التماس بهش گفتم:
+نه..نه آقای تائو
من نمیتونم دیگه کار پیدا کنم همینم با هزار بدبختی پیدا کردم مادرم مریضه آقای تائو خواهش میکنم یه فرصت بهم بدین...
تائو عصبانیتش بیشتر شد و داد زد:
_همین که گفتم
اخراجییییی...
سخنی از ببعی...:
حمایت کنین:|♡
امیدوارم خوشتون بیاد^-^
نظر بدین جوهر گوشیتون تموم نمیشع:|~
نویسنده= @tatalitygirl.6
۹.۴k
۲۴ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.