تو سرنوشت منی از تو من کجا بگریزم

تو سرنوشت منی ، از تو من کجا بگریزم ؟
کجا رها شوم از این طلسم ؟ تا بگریزم

اسیر جاذبه ی بی امانت آن پر ِ کاهم
که ناتوانمت از طیف کهربا ، بگریزم

تو خویش راز اساطیر و قصه های محالی
و گر به کشور سیمرغ و کیمیا بگریزم

به جز تو نیست هر آن کس که دوست داشته بودم اگر هر آینه سوی گذشته ها ، بگریزم

هوا گرفته ی عشق تو اَم چگونه از این دام ،
به بال بسته دوباره سوی هوا بگریزم ؟

به خویش هم نتوانم گریخت از تو که عیب است
ز آشناتری اکنون به آشنا بگریزم

کجا روم که نه در حلقه ی نگین تو باشد ؟
مگر به ساحتی از سایه ی شما بگریزم

به هر کجا که روم رنگ آسمان من این است
سیاه مثل دو چشم تو ! پس چرا بگریزم ؟

آخر از جور تو عالمٖ را خبر خواهیم کرد
خلق را از طره‌ات آشفته‌تر خواهیم کرد...


@d_f

دیدگاه ها (۷)

بعضی #دوست💕 _داشتنها دیگر گفتن نمیخواهدانقد به یقین تبدیل شد...

‍ 💞 یه.روز.خوب.خدا💞 یه روز با اتفاقات خوب و شیرینیه روز طلای...

ﺷﻌﺮﯼ ﮐﻪ ﺟﻮﺷﯿﺪ ﺍﺯ ﺩﻟﻢ ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺎﻝﺗﻮﺍﺣﺴﺎﺱ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺩﻟﯽ ﺗﺒﺪﺍﺭ ...

لیلی شعرم بیا... اینجا هوا دَم کرده است... هجر چشمانت مرا......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط