تو سرنوشت منی ، از تو من کجا بگریزم ؟
تو سرنوشت منی ، از تو من کجا بگریزم ؟
کجا رها شوم از این طلسم ؟ تا بگریزم
اسیر جاذبه ی بی امانت آن پر ِ کاهم
که ناتوانمت از طیف کهربا ، بگریزم
تو خویش راز اساطیر و قصه های محالی
و گر به کشور سیمرغ و کیمیا بگریزم
به جز تو نیست هر آن کس که دوست داشته بودم اگر هر آینه سوی گذشته ها ، بگریزم
هوا گرفته ی عشق تو اَم چگونه از این دام ،
به بال بسته دوباره سوی هوا بگریزم ؟
به خویش هم نتوانم گریخت از تو که عیب است
ز آشناتری اکنون به آشنا بگریزم
کجا روم که نه در حلقه ی نگین تو باشد ؟
مگر به ساحتی از سایه ی شما بگریزم
به هر کجا که روم رنگ آسمان من این است
سیاه مثل دو چشم تو ! پس چرا بگریزم ؟
آخر از جور تو عالمٖ را خبر خواهیم کرد
خلق را از طرهات آشفتهتر خواهیم کرد...
@d_f ✍
کجا رها شوم از این طلسم ؟ تا بگریزم
اسیر جاذبه ی بی امانت آن پر ِ کاهم
که ناتوانمت از طیف کهربا ، بگریزم
تو خویش راز اساطیر و قصه های محالی
و گر به کشور سیمرغ و کیمیا بگریزم
به جز تو نیست هر آن کس که دوست داشته بودم اگر هر آینه سوی گذشته ها ، بگریزم
هوا گرفته ی عشق تو اَم چگونه از این دام ،
به بال بسته دوباره سوی هوا بگریزم ؟
به خویش هم نتوانم گریخت از تو که عیب است
ز آشناتری اکنون به آشنا بگریزم
کجا روم که نه در حلقه ی نگین تو باشد ؟
مگر به ساحتی از سایه ی شما بگریزم
به هر کجا که روم رنگ آسمان من این است
سیاه مثل دو چشم تو ! پس چرا بگریزم ؟
آخر از جور تو عالمٖ را خبر خواهیم کرد
خلق را از طرهات آشفتهتر خواهیم کرد...
@d_f ✍
۸۲۳
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.