خسته ام طبع غزلگویی بیاور با خودت

خسته ام ! طبعِ غزلگویی بیاور با خودت
بادِ سرگردانِ هوهویی بیاور با خودت

کلبه ی چوبی شکست و جنگلِ بابونه سوخت
زیرِ باران چایِ لیمویی بیاور با خودت

بیصدا دیدی که تارِ صوتیِ شب پاره شد؟
آسمان خاموش ، سوسویی بیاور با خودت

تا شبِ " تالارِ آیینه" کمال الملک رفت
عاشقم ! رقصان قلم مویی بیاور با خودت

در بهارِ آرزوهامان شبیخون زد خزان
باغِ سرخِ آلبالویی بیاور با خودت

از سفر جا مانده ام ، بی جفت و تنها مانده ام
خسته از کوچم ، پرستویی بیاور با خودت

رفته تا درگاهِ کیکاووس ، گودرزِ جوان
گفته رستم نوشدارویی بیاور با خودت
🌼🌸
دیدگاه ها (۰)

📚بوذرجمهر و خزانه‌دار انوشیروانانوشيروان عادل وزيرى داشت به‌...

‍ نیایش شبانه با حضـــــرت عشق  خدایا🤲بضاعت من به قدری است ک...

آقای روحانی گفته: «صاحب‌نظرانی بودند که می‌گفتند اگر اسرائیل...

یواش یواش داریم از شرایط بخور و نمیر به شرایط نخور و بمیر تغ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط