ای غنچه ی نشکفته ام ، عطر بهاران میدهی
ای غنچه ی نشکفته ام ، عطر بهاران میدهی
ای آخرین سرباز من ،آه از نگاه این ثمود
آب از لب دریای تو خشکید و بی طاقت شدی
یغمای چشمان ترت ،تاب و توان از من ربود
گفتم که شاید آسمان با دیدنت گریان شود
اما چه گویم از لب و چشمان پر خون و کبود
پهنای عرش حلق تو با نور ،رخشان میشود
ای وای از آن تیری که بر عرش خدا آمد فرود
#بابای_تو_حیران_و_تو_غرق_تماشای_منی
#چشمان_تو_میخندد_و_چشم_پدر_اشک_است_و_دود
مادر میان خیمه ها دستی به سر دارد علی
با دست دیگر میکشد گهواره را ،اما چه سود
عالم قیامت گشته و ایزد تو را گریان شده
تیر از گلویت میکشم، با ذکر یا حی ودود
عالم به شش روز و تو در شش ماه واصل گشته ای
ای راز شش گوشه ، تو را ای کاش این مقتل نبود
#محمد_علی_ناطقی
#حسینیه_دل
ای آخرین سرباز من ،آه از نگاه این ثمود
آب از لب دریای تو خشکید و بی طاقت شدی
یغمای چشمان ترت ،تاب و توان از من ربود
گفتم که شاید آسمان با دیدنت گریان شود
اما چه گویم از لب و چشمان پر خون و کبود
پهنای عرش حلق تو با نور ،رخشان میشود
ای وای از آن تیری که بر عرش خدا آمد فرود
#بابای_تو_حیران_و_تو_غرق_تماشای_منی
#چشمان_تو_میخندد_و_چشم_پدر_اشک_است_و_دود
مادر میان خیمه ها دستی به سر دارد علی
با دست دیگر میکشد گهواره را ،اما چه سود
عالم قیامت گشته و ایزد تو را گریان شده
تیر از گلویت میکشم، با ذکر یا حی ودود
عالم به شش روز و تو در شش ماه واصل گشته ای
ای راز شش گوشه ، تو را ای کاش این مقتل نبود
#محمد_علی_ناطقی
#حسینیه_دل
۸۶۳
۲۸ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.