بشناس مرا حکایتی غمگینم

بشناس مرا حکایتی غمگینم
افسانه ی تیره ی شبی سنگینم

تلخم، کدرم، شکسته ام، بیمارم
ای دوست شناختی مرا؟ من اینم!

#حسین_منزوی
دیدگاه ها (۱)

خدایا دلم گرفتهدلم به وسعت تمامی ابرهاے آسمونت گریه دارهنمید...

ای گل بوستان سرا از پس پرده ها درآبوی تو می‌کشد مرا وقت سحر ...

ای عشق تو ما را به کجا می‌کشی ای عشقجز مِحنت‌و‌غم نیستی اما ...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

بسم الله الرحمن الرحیمپاسخ قسمت اول : خدا را با هر یک از اس...

☕️هفت روز تا تبدیل شدن به استاد قهوه☕️پارت 12

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط