ا.ت:اما اجازه ندارم بمونم
ا.ت:اما اجازه ندارم بمونم
میسو دستم رو گرفت
میسو:با من بیا
بعد منو برد طبقه پایین و کشوندم تو حال رو به روی جین وایستاد
میسو:بابایی میشه ا.ت امشب پیشم باشه🥺
کوک:وادف😐
جیمین:ا.ت بچه رو هیبنوتیزم کردی؟
ا.ت:جان؟
میسو:عمو ا.ت منو هیبنوتیزم نکرده اون خیلی خوبه تازه منو پرنسس صدا میکنه درست مثل مامانم🥺
وقتی اینو گفت جین ی لبخند غمگین زد و گفت
جین:باشه دخترم اگه خاله ا.ت مشکلی نداره
میسو:ا.ت توروخداااا🥺
ا.ت:اوفف باش...
میسو:مرسیییییییی
بعد پرید بغلم
جین:خب دیگه میسو برو بخواب دیره
میسو:باشه شب بخیر
پسرا:شب بخیر
با میسو رفتیم بالا بردمش اتاقش و خوابوندمش رو تخت(لعنت بر ذهن منحرف😔)
میسو:میشه برام داستان بخونی؟
ا.ت:باشه پرنسس کتاب داستانات کجاست
میسو:اونجا
بعد با دستای کوچولوش به یکی از کشو اشاره کرد منم رفتم سمت کشو و بازش کردم یکی از کتاب داستان ها رو برداشتم و کنار میسو دراز کشیدم و شروع کردم به خوندن کتاب داستان
(چند مین بعد)
ا.ت:و اینجوری شد که پری دریایی از آب بیرون اومد و با...
با افتادن سرش رو شونم دست از خوندن بر داشتم و به میسو نگاه کردم خوابیده بود کتاب داستان رو گزاشتم رو میز کنار تخت و آروم سر میسو رو روی بالشت گزاشتم و بعد از اتاق زدم بیرون رفتم پایین که دیدم پسرا دارن میرن
ار ام:آه ا.ت خوابید؟
ا.ت:اوهوم
کوک:واو دختر تو دیگه کی هستی واقعا دمت گرم
لبخند محوی زدم
ا.ت:من کلا رابطه ام با بچه ها خوبه
هان:خب دیگه بیاید بریم
پسرا:باشه
رفت سمت در که منو جین هم پشت سرشون رفتیم
پسرا:خدافظ
ا.ت و جین:خدافظ
پسرا رفتن و فقط منو جین موندیم
جین: بابت میسو ازت ممنونم
ا.ت:این چه حرفی وظیفه ام بود
جین:اگر میشه اینجا بمون چون میسو بهونه میگیره
ا.ت:اما...
جین:لطفا بخاطر میسو
ا.ت:امم...باشه
جین:پس به اجوما بگو اتاقت رو نشون بده فردا هم برو وسایلت رو بیار ایجا
ا.ت:چشم شب بخیر
رفتم پیش اجوما و...
حمایت کنید💚🥝
میسو دستم رو گرفت
میسو:با من بیا
بعد منو برد طبقه پایین و کشوندم تو حال رو به روی جین وایستاد
میسو:بابایی میشه ا.ت امشب پیشم باشه🥺
کوک:وادف😐
جیمین:ا.ت بچه رو هیبنوتیزم کردی؟
ا.ت:جان؟
میسو:عمو ا.ت منو هیبنوتیزم نکرده اون خیلی خوبه تازه منو پرنسس صدا میکنه درست مثل مامانم🥺
وقتی اینو گفت جین ی لبخند غمگین زد و گفت
جین:باشه دخترم اگه خاله ا.ت مشکلی نداره
میسو:ا.ت توروخداااا🥺
ا.ت:اوفف باش...
میسو:مرسیییییییی
بعد پرید بغلم
جین:خب دیگه میسو برو بخواب دیره
میسو:باشه شب بخیر
پسرا:شب بخیر
با میسو رفتیم بالا بردمش اتاقش و خوابوندمش رو تخت(لعنت بر ذهن منحرف😔)
میسو:میشه برام داستان بخونی؟
ا.ت:باشه پرنسس کتاب داستانات کجاست
میسو:اونجا
بعد با دستای کوچولوش به یکی از کشو اشاره کرد منم رفتم سمت کشو و بازش کردم یکی از کتاب داستان ها رو برداشتم و کنار میسو دراز کشیدم و شروع کردم به خوندن کتاب داستان
(چند مین بعد)
ا.ت:و اینجوری شد که پری دریایی از آب بیرون اومد و با...
با افتادن سرش رو شونم دست از خوندن بر داشتم و به میسو نگاه کردم خوابیده بود کتاب داستان رو گزاشتم رو میز کنار تخت و آروم سر میسو رو روی بالشت گزاشتم و بعد از اتاق زدم بیرون رفتم پایین که دیدم پسرا دارن میرن
ار ام:آه ا.ت خوابید؟
ا.ت:اوهوم
کوک:واو دختر تو دیگه کی هستی واقعا دمت گرم
لبخند محوی زدم
ا.ت:من کلا رابطه ام با بچه ها خوبه
هان:خب دیگه بیاید بریم
پسرا:باشه
رفت سمت در که منو جین هم پشت سرشون رفتیم
پسرا:خدافظ
ا.ت و جین:خدافظ
پسرا رفتن و فقط منو جین موندیم
جین: بابت میسو ازت ممنونم
ا.ت:این چه حرفی وظیفه ام بود
جین:اگر میشه اینجا بمون چون میسو بهونه میگیره
ا.ت:اما...
جین:لطفا بخاطر میسو
ا.ت:امم...باشه
جین:پس به اجوما بگو اتاقت رو نشون بده فردا هم برو وسایلت رو بیار ایجا
ا.ت:چشم شب بخیر
رفتم پیش اجوما و...
حمایت کنید💚🥝
۱۰.۲k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.