طنز پردازان عاشق پیشه !!!!

«الا ای آهوی وحشی کجایی؟»
که دارم با تو قصد آشنایی

که من تنهام و سرگردان و بی کس
بیا تا با تو من وصلت کنم پس

اگرچه ظاهراً گردن کلفتم
ولیکن باطناً زیبای خفته‌م!

اگر چه ظاهراً من چیز! هستم
ولیکن نَرم چون ساویز هستم!

بیا تا خطبه‌ی عقدی بخوانیم
خدایی می‌شود؛ ما می‌توانیم

چرا هی باشم اینطوری مشوّش؟
چرا گاهی نباشم خرّم و خَ(و)ش؟

رفیقت می‌شوم از بیخ، از جان
رفیقی بی‌کلک، مانند مامان

الا ای آهوی وحشی کجایی؟
اِهِنّی! یا اُهُنّی! یک صدایی!

برای عشق، تهران پایتخت است
سفیدندنده‌ی هرگونه بخت است!

به عشق دیدنت آواره گشتم
درِگوشی بگم: بیچاره گشتم

چرا اینقدر، خوشگل دارد این شهر؟
مگر با بنده مشکل دارد این شهر؟!

به مترو بنگرم، تویش تو بینم
به خودرو بنگرم تویش تو بینم

به هر جا بنگرم، تاکسی، بی‌آرتی
به هر جا بنگرم کلاً تو هستی!

به هر کس می‌رسم می‌پرسم از او:
«گلی گم کرده‌ام! آهوی من کو؟!

بگو آهوی من آیا تو هستی؟
تو هستی؟ یا تو هستی؟ یا تو هستی؟»

به مینا، پانته‌آ، پروین و مهسا
به ساناز و به لیلا و پریسا…

همه گویند، […] جای خالی! هستم
خدا یاره مویه، کلاً به دستم!

من از بس که پی‌ات گشتم، شدم گیج
و گشتم منصرف از امر تزویج

همان بهتر عزب‌اُقلی بمیرم
بجای اینکه گُل‌گیجه! بگیرم

الا ای آهوی وحشی، کجایی؟
برو بابا! نمی‌خواهد بیایی!
دیدگاه ها (۲)

.قانونِ ۵ در ۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط