بارها بارها در موج چشمانی که برای دیگری سوسو میزد شناور ش

بارها بارها در موج چشمانی که برای دیگری سوسو میزد شناور شدم،بارها بارها برای دیدن خندهایی که مرا به عمق دیوانگی میکشاند نفس هایم بریده شد ! بارها بارها من دیگر من نمیشد ! بارها سرم را به آیینه میزدم ،مشتم را به دیوار که شاید کمی به خودم آمدم! یکباره تصمیم گرفتم که به این بارها خاتمه بدهم ،در اتاقی که هوای تو را نفس میکشیدم خودم را خفه کردم! در چشمانی که شناور بودم خودم را غرق کردم و آهسته آهسته رفتم بی آنکه نگاهی ریزی از چشمان مشکی پر نورت بر من بیوفتاد ، راستی راست که شاملو میگوید : صاحبان دل های حساس نمی میرند بلکه بی هنگام ناپدید می شوند ...
دیدگاه ها (۱)

بغلش کردم کنارش خوابیدم ، گفت بوی شقایق میدی،نگاش کردم لبخند...

کلاس دوم دبستان شیفت بعد از ظهر بودم، باران تندی می‌بارید، آ...

⊱بیایید در برابر قلب هایمان مهربان باشیم و بذر مهربانی را در...

when something bad happens in your life, don’t close the boo...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط