[پسر شیطانی]
[پسر شیطانی]
پارت دوم☆
از زبان تانجیرو:
خواهرم را برداشتم و به سمت شهر بردم ولی در راه خواهرم بیدار شده بود ولی نمیدانم چرا داشت به من حمله میکرد منم با چکشی که داشتم سعی کردم از خودم دفاع کنم و بعد فهمیدم خواهرم تبدیل به یک شیطان شده و داشتم بهش خاطرات گذشته اش را می گفتم
تا آروم بشه از چشمای خواهرم اشک ها میریخت و این باعث شد که دیگه به من حمله نکنه
از زبان راوی:
تانجیرو توانست خواهرش را آروم کند تا اینکه مردی به اسم تومیکا به نزوکو که خواهر تانجیرو است حمله کرد چون کار تومیکاسان کشتن شیاطین است ولی نزوکو با شیاطین دیگه فرق میکرد اون میتوانست به خودش غلبه کنه و کسی را نکشد
از زبان تومیکاسان:
من یک شیطان دیدم و سعی کردم که اون رو بکشم ولی اون پسر از شیطان محافظت میکرد
و می گفت که اون با شیطان های دیگر فرق دارد اما من به کارم ادامه میدادم و اون پسر هم از اون شیطان محافظت میکرد و اون پسر چکشش رو به سمت من پرتاب کرد ولی چکش به کله ی خودش خورد و بیهوش شد
از زبان تانجیرو:
اون مرد که نمیدونستم کی بود داشت به خواهرم حمله میکرد من هم سعی میکردم از خواهرم دفاع کنم ولی اون شب که خونه ی اون مرد مهربون خوابیدم اون به من گفت که نگران نباشم چون شیطان کش ها شیاطین را میکشند فکر میکردم که شاید این مرد هم یکی از شیطان کش ها باشه ولی برام مهم نبود و چکش رو به سمتش پرت کردم ولی متاسفانه چکش برگشت و به سر خودم خورد و بیهوش شدم ولی وقتی بههوش اومدم دیدم که در دهن خواهرم بامبو بسته شده و اون مرد گفت که این رو برای این به دهن خواهرت بستم که گاز نگیرد و اون مرد از آنجا رفت
ولی وقتی که رفت چند دقیقه بعد مردی که نقاب روی صورتش بود به من پیشنهاد داد که عوض اعضای شیطان کش ها بشم تا نزوکو را دوباره به انسان تبدیل کنم اما من گفتم من که شیطان کشی بلد نیستم و مرد گفت خودم بهت یاد میدم
از زبان راوی:
مردی به اسم اوروکی داکی به تانجیرو گفت که اگه میخوای خواهرت انسان شه باید شیطان کشی یاد بگیری و تانجیرو هم قبول تانجیرو هروز با تلاش به دویدن به بالای کوه و پایین کوه میرفت هروز تمرینات تانجیرو سخت تر و خطرناک تر میشدند
خب بچه ها اینم از این پارت امید وارم خوشتون اومده باشه😊
اگه خوب بود😍
اگه بد بود😩
اگه نظر ها زیاد باشه پارت های بعدی هم میزارم
پارت دوم☆
از زبان تانجیرو:
خواهرم را برداشتم و به سمت شهر بردم ولی در راه خواهرم بیدار شده بود ولی نمیدانم چرا داشت به من حمله میکرد منم با چکشی که داشتم سعی کردم از خودم دفاع کنم و بعد فهمیدم خواهرم تبدیل به یک شیطان شده و داشتم بهش خاطرات گذشته اش را می گفتم
تا آروم بشه از چشمای خواهرم اشک ها میریخت و این باعث شد که دیگه به من حمله نکنه
از زبان راوی:
تانجیرو توانست خواهرش را آروم کند تا اینکه مردی به اسم تومیکا به نزوکو که خواهر تانجیرو است حمله کرد چون کار تومیکاسان کشتن شیاطین است ولی نزوکو با شیاطین دیگه فرق میکرد اون میتوانست به خودش غلبه کنه و کسی را نکشد
از زبان تومیکاسان:
من یک شیطان دیدم و سعی کردم که اون رو بکشم ولی اون پسر از شیطان محافظت میکرد
و می گفت که اون با شیطان های دیگر فرق دارد اما من به کارم ادامه میدادم و اون پسر هم از اون شیطان محافظت میکرد و اون پسر چکشش رو به سمت من پرتاب کرد ولی چکش به کله ی خودش خورد و بیهوش شد
از زبان تانجیرو:
اون مرد که نمیدونستم کی بود داشت به خواهرم حمله میکرد من هم سعی میکردم از خواهرم دفاع کنم ولی اون شب که خونه ی اون مرد مهربون خوابیدم اون به من گفت که نگران نباشم چون شیطان کش ها شیاطین را میکشند فکر میکردم که شاید این مرد هم یکی از شیطان کش ها باشه ولی برام مهم نبود و چکش رو به سمتش پرت کردم ولی متاسفانه چکش برگشت و به سر خودم خورد و بیهوش شدم ولی وقتی بههوش اومدم دیدم که در دهن خواهرم بامبو بسته شده و اون مرد گفت که این رو برای این به دهن خواهرت بستم که گاز نگیرد و اون مرد از آنجا رفت
ولی وقتی که رفت چند دقیقه بعد مردی که نقاب روی صورتش بود به من پیشنهاد داد که عوض اعضای شیطان کش ها بشم تا نزوکو را دوباره به انسان تبدیل کنم اما من گفتم من که شیطان کشی بلد نیستم و مرد گفت خودم بهت یاد میدم
از زبان راوی:
مردی به اسم اوروکی داکی به تانجیرو گفت که اگه میخوای خواهرت انسان شه باید شیطان کشی یاد بگیری و تانجیرو هم قبول تانجیرو هروز با تلاش به دویدن به بالای کوه و پایین کوه میرفت هروز تمرینات تانجیرو سخت تر و خطرناک تر میشدند
خب بچه ها اینم از این پارت امید وارم خوشتون اومده باشه😊
اگه خوب بود😍
اگه بد بود😩
اگه نظر ها زیاد باشه پارت های بعدی هم میزارم
۱.۲k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.