لطف خدا به گنهكار توبه كار
لطف خدا به گنهكار توبه كار
پیامبر اکرم (ص) و بشارت از جانب خدا برای پذیرش توبه
جوانى گناه كرد، ولى با كمال پشيمانى و شرمندگى به حضور پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا، براى من دعا كن تا خدا گناهانم را ببخشد. رسول خدا صلى الله عليه و آله دعا كرد و به او مژده عفو و مغفرت داد. اين موضوع يكبار ديگر تكرار شد، باز پيامبر صلى الله عليه و آله براى او دعا كرد و مژده عفو و مغفرت الهى را به او داد. جوان رفت ولى براى بار چهارم گناه كرد. باز پشيمان شده وبا كمال شرمندگى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و تقاضاى دعا كرد.
اين بار پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: سه بار آمدى و من براى تو طلب مغفرت كردم ولى باز توبه ات را شكستى، من ديگر از خدا شرم مى كنم كه براى تو طلب آمرزش كنم. جوان ناميد شده و سر به بيابان نهاد و صورت اشك آلودش را روى خاك گذاشت و از درگاه خدا طلب آمرزش نمود.
جبرئيل از جانب خدا نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: اى رسول خدا، خداوند سلام مى رساند و مى فرمايد: آيا بندگان گنهكار من، معصيت مرا مى كنند يا معصيت تو را؟ پيامبر صلى الله عليه و آله: معصيت تو را،
جبرئيل : خدا مى فرمايد: آيا بندگان را تو مى آمرزى يا من؟
پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد تو مى آمرزى.
جبرئيل: خدا مى فرمايد، پس چرا دل بنده ام را شكستى و براى او طلب آمرزش نكردى؟ برو به فلان مكان، سر او را از روى خاك بردار و او را به آمرزش من بشارت بده. رسول خدا صلى الله عليه و آله نزد او رفت و مژده عفو الهى را به او داد.
منابع: " حكايتهاى شنيدنى ، ص 540 به نقل از عنوان الكلام ص 50 / در آغوش خدا (توبه)، استاد ابراهيم خرمى مشگانى.
#داستان_کوتاه
#داستان
#داستان_زیبا
http://www.faghatfarag.blogfa.com/post/138
پیامبر اکرم (ص) و بشارت از جانب خدا برای پذیرش توبه
جوانى گناه كرد، ولى با كمال پشيمانى و شرمندگى به حضور پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا، براى من دعا كن تا خدا گناهانم را ببخشد. رسول خدا صلى الله عليه و آله دعا كرد و به او مژده عفو و مغفرت داد. اين موضوع يكبار ديگر تكرار شد، باز پيامبر صلى الله عليه و آله براى او دعا كرد و مژده عفو و مغفرت الهى را به او داد. جوان رفت ولى براى بار چهارم گناه كرد. باز پشيمان شده وبا كمال شرمندگى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و تقاضاى دعا كرد.
اين بار پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: سه بار آمدى و من براى تو طلب مغفرت كردم ولى باز توبه ات را شكستى، من ديگر از خدا شرم مى كنم كه براى تو طلب آمرزش كنم. جوان ناميد شده و سر به بيابان نهاد و صورت اشك آلودش را روى خاك گذاشت و از درگاه خدا طلب آمرزش نمود.
جبرئيل از جانب خدا نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: اى رسول خدا، خداوند سلام مى رساند و مى فرمايد: آيا بندگان گنهكار من، معصيت مرا مى كنند يا معصيت تو را؟ پيامبر صلى الله عليه و آله: معصيت تو را،
جبرئيل : خدا مى فرمايد: آيا بندگان را تو مى آمرزى يا من؟
پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد تو مى آمرزى.
جبرئيل: خدا مى فرمايد، پس چرا دل بنده ام را شكستى و براى او طلب آمرزش نكردى؟ برو به فلان مكان، سر او را از روى خاك بردار و او را به آمرزش من بشارت بده. رسول خدا صلى الله عليه و آله نزد او رفت و مژده عفو الهى را به او داد.
منابع: " حكايتهاى شنيدنى ، ص 540 به نقل از عنوان الكلام ص 50 / در آغوش خدا (توبه)، استاد ابراهيم خرمى مشگانى.
#داستان_کوتاه
#داستان
#داستان_زیبا
http://www.faghatfarag.blogfa.com/post/138
۸۲۰
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.