عشق در هنر پارت 4
عشق در هنر پارت 4
قرار بود تولد هوپی رو اونجا بگیریم پس با عجله رفتم وقتی رسیدم هوپی نبود پرسیدم فهمیدم داخل
خونه چیزی جا گذاشته رفته بیاره پس
وقت داشتیم کادوم رو از ماشین آوردم و میز رو چیدیم جین کيک رو آورد
چند دقیقه بعد صدای ماشین آمد و چراغا رو خاموش کردیم و قایم شدیم آمد داخل جیهوپ بود رفت سمت میز
رو میز با گل نوشته بودیم تولدت مبارک ❤️ خوند که همه بلند
شدیم و بهش تبریک گفتیم
هوپی کمی ترسید همون بغلش کردیم و آهنگ رو پلی کردیم و کمی رقصیدم ساعت از نیمه شب گذشته بود
وبا پسرا مشغول خوردن و هممون مست بودیم
رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت خونه هامون
ا.ت ویو
بعد از تموم شدن فیلم نگاهی به ساعت کردم وای فردا دیرم میشه پس سریع لباسم رو عوض کردم و خوابیدم
فردا*
ا.تویو
خوابآلود بیدار شدم و به سمت حمام رفتم
کمی بعد آمدم بیرون موهام رو گوجه ای بستم (لقب یکی از بچه ها ما که از کلاس به کلاسی دیگر رفته است)
موهام رو خشک نکردم یک لباس پوشیدم و رفتم سمت کمپانی امروز بهم منشی اطلاع داد که لباس ها آماده است ولی آلبوم هفته بعد منتشر میشه خب خوب بود بخاطر همین لباس های کمتری طراحی میکردم و شایدم بیشتر که بیشتر وقت استراحت داشته باشم
گوشیم زنگ خورد لیا بود راجب کافه بهش گفتم و آدرس رو دادم ولی بهش گفتم منتظر زنگم بمونه و وقتی زنگ زدم آماده باشه بیا د پایین
خمارییی
ببخشید دیر شد گوشیم رو چند روز هست ازم گرفته بودن
قرار بود تولد هوپی رو اونجا بگیریم پس با عجله رفتم وقتی رسیدم هوپی نبود پرسیدم فهمیدم داخل
خونه چیزی جا گذاشته رفته بیاره پس
وقت داشتیم کادوم رو از ماشین آوردم و میز رو چیدیم جین کيک رو آورد
چند دقیقه بعد صدای ماشین آمد و چراغا رو خاموش کردیم و قایم شدیم آمد داخل جیهوپ بود رفت سمت میز
رو میز با گل نوشته بودیم تولدت مبارک ❤️ خوند که همه بلند
شدیم و بهش تبریک گفتیم
هوپی کمی ترسید همون بغلش کردیم و آهنگ رو پلی کردیم و کمی رقصیدم ساعت از نیمه شب گذشته بود
وبا پسرا مشغول خوردن و هممون مست بودیم
رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت خونه هامون
ا.ت ویو
بعد از تموم شدن فیلم نگاهی به ساعت کردم وای فردا دیرم میشه پس سریع لباسم رو عوض کردم و خوابیدم
فردا*
ا.تویو
خوابآلود بیدار شدم و به سمت حمام رفتم
کمی بعد آمدم بیرون موهام رو گوجه ای بستم (لقب یکی از بچه ها ما که از کلاس به کلاسی دیگر رفته است)
موهام رو خشک نکردم یک لباس پوشیدم و رفتم سمت کمپانی امروز بهم منشی اطلاع داد که لباس ها آماده است ولی آلبوم هفته بعد منتشر میشه خب خوب بود بخاطر همین لباس های کمتری طراحی میکردم و شایدم بیشتر که بیشتر وقت استراحت داشته باشم
گوشیم زنگ خورد لیا بود راجب کافه بهش گفتم و آدرس رو دادم ولی بهش گفتم منتظر زنگم بمونه و وقتی زنگ زدم آماده باشه بیا د پایین
خمارییی
ببخشید دیر شد گوشیم رو چند روز هست ازم گرفته بودن
۴.۰k
۰۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.