سهم من از عاشقی چشم انتظاری بود و بس
سهم من از عاشقی چشم انتظاری بود و بس
عاشقی بودم که کارم بیقراری بود و بس
چشمهایت باده ی ناب شراب کهنه بود
بر لب خشکم ولی داغ خماری بود و بس
از میان زخم های بیشمار زندگی
زخم های عشق تنها زخم کاری بود و بس
عشق رویای دل انگیز منِ دیوانه بود
این غزلها هم برای یادگاری بود و بس
می دهم تاوان عشقی را که با دل خواستم
از ازل تاوان عاشق گریه زاری بود و بس
دل که بعد از عاشقی، دیوانه ای بیچاره شد
کار من هم بعد از ان دیوانه داری بود و بس
کام دل شیرین نشد از مژده ی دیدار یار
کار دنیا با دلم ناسازگاری بود و بس
عاشقی بودم که کارم بیقراری بود و بس
چشمهایت باده ی ناب شراب کهنه بود
بر لب خشکم ولی داغ خماری بود و بس
از میان زخم های بیشمار زندگی
زخم های عشق تنها زخم کاری بود و بس
عشق رویای دل انگیز منِ دیوانه بود
این غزلها هم برای یادگاری بود و بس
می دهم تاوان عشقی را که با دل خواستم
از ازل تاوان عاشق گریه زاری بود و بس
دل که بعد از عاشقی، دیوانه ای بیچاره شد
کار من هم بعد از ان دیوانه داری بود و بس
کام دل شیرین نشد از مژده ی دیدار یار
کار دنیا با دلم ناسازگاری بود و بس
۱.۸k
۱۰ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.