خدایا...
خدایا...
از بد کردن آدمہایت شکایت داشتم
بہ درگاهت...
اما شکایتم را پس مےگیرم...
من نفہمیدم...
فراموش کرده بودم کہ بدے را خلق کردے تا
هر زمان کہ دلم گرفت از آدمہایت،
نگاهم بہ تو باشد...
گاهے فراموش مےکنم کہ وقتے
کسے کنار من نیست،
معنایش این نیست کہ تنہایم
معنایش این است کہ همہ را کنار زدے تا
خودم باشم و خودت...
با تو تنہایے معنا ندارد...
مانده ام تو را نداشتم چہ مےکردم...
دوستت دارم خداے من...
از بد کردن آدمہایت شکایت داشتم
بہ درگاهت...
اما شکایتم را پس مےگیرم...
من نفہمیدم...
فراموش کرده بودم کہ بدے را خلق کردے تا
هر زمان کہ دلم گرفت از آدمہایت،
نگاهم بہ تو باشد...
گاهے فراموش مےکنم کہ وقتے
کسے کنار من نیست،
معنایش این نیست کہ تنہایم
معنایش این است کہ همہ را کنار زدے تا
خودم باشم و خودت...
با تو تنہایے معنا ندارد...
مانده ام تو را نداشتم چہ مےکردم...
دوستت دارم خداے من...
۲.۰k
۲۴ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.