یوسف کنعان به زندان و زلیخا بی قرار
یوسف کنعان به زندان و زلیخا بی قرار
تا مگر مستی بفهمد درد عاشق در خُمار
عشق دردی خانمان سوزاست و ویران میکند
هر دل پر آه و دردی را که می سوزد به نار
من بهار عمر خود را داده ام دست شما
پس مرا تا می توانی شاد کن زیبا نگار
پاسخ یوسف زلیخا را چنان در هم شکست
درس عبرت شد برایش دوست شد با کردگار
شاعر این قصه گفتا با زلیخا نکته ای
جلوه ی حق را ببین، پنهان شده در روی یار
تا مگر مستی بفهمد درد عاشق در خُمار
عشق دردی خانمان سوزاست و ویران میکند
هر دل پر آه و دردی را که می سوزد به نار
من بهار عمر خود را داده ام دست شما
پس مرا تا می توانی شاد کن زیبا نگار
پاسخ یوسف زلیخا را چنان در هم شکست
درس عبرت شد برایش دوست شد با کردگار
شاعر این قصه گفتا با زلیخا نکته ای
جلوه ی حق را ببین، پنهان شده در روی یار
۲.۱k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.