قهوه تلخ
قهوه تلخ
Part18
دیانا:بعد شام نشسیم فیلم گزاشتیم میدیدیم..نگاهی ب ارسلان کردم سرش تو گوشی بود...خب کاشی بریم خونه
مهدیس:ع کجا
دیانا:فردا صب امتحان رانندگی درم
مهدیس:ع پ زودتر برو
دیانا:یکم تعارف میکردی خشال میشدم...😐
مهدیس:خابم میا میفمی یا ن😐
دیانا:کفشمو درمیارم براتا😐
مهدیس:منم کفش دارما😐
دیانا:میزنمتا(با جیغ)
مهدیس:گ میقولی ت(با جیغ)
محراب:ارسلان عین زن صلیتتو بگی😔
دیانا:زهرمارررر صلیته خدتیییی یادت نی چطو جیغ میزدی جن جن میکردی(با جیغ)
_________________________
مهدیس بچا رفتن لباسامو عوض کردم ارایشمم پاک کردم
محراب:مهدیس
مهدیس:بله
محراب:بیا امشب تو اتاق من بخاب
مهدیس:چرا😐
محراب:چون من میگم😐
مهدیس:برو میام
محراب:لباستم عوض کن تاپ شلوارک بپوش
مهدیس:نمیخام
محراب:همینی ک گفتم
______________________
مهدیس:رفتم تو اتاق محراب بالشت پتو برداشتم پایین تختش خابیدم
محراب:پایین میخابی؟
مهدیس:بله
محراب:بیا بالا
مهدیس:نمیام
محراب:بقلش کردم اوردمش بالا رو تخت....
مهدیس:ولم کن بزارم پایین😐
محراب:لبامو گزاشتم رو لباش ک نتونه حرفی بزنه...
مهدیس:پرام ریخت با اینکارش😐😐
شاید اون میخاست ع سر هوس اینکارو کنه ولی من بخاطر عشقی ک بش داشتمو خدش نمیدونس داشتم همراهیش میکردم...
محراب:بعد چن لحضه شروع کرد ب همراهی کردنم....
شاید فکر میکرد ع سر هوس دارم اینکارو میکنم اما ع سر عشقی ک بش دارمو نمیدونه دارم اینکارو میکنم...
اروم دسم رف پایین تر...
(خب بچهام میرن کارای بدبد بکنن بماهم ربطی نداره تا پارت بعدی بدرود😃)
"ادامه دارد"
Part18
دیانا:بعد شام نشسیم فیلم گزاشتیم میدیدیم..نگاهی ب ارسلان کردم سرش تو گوشی بود...خب کاشی بریم خونه
مهدیس:ع کجا
دیانا:فردا صب امتحان رانندگی درم
مهدیس:ع پ زودتر برو
دیانا:یکم تعارف میکردی خشال میشدم...😐
مهدیس:خابم میا میفمی یا ن😐
دیانا:کفشمو درمیارم براتا😐
مهدیس:منم کفش دارما😐
دیانا:میزنمتا(با جیغ)
مهدیس:گ میقولی ت(با جیغ)
محراب:ارسلان عین زن صلیتتو بگی😔
دیانا:زهرمارررر صلیته خدتیییی یادت نی چطو جیغ میزدی جن جن میکردی(با جیغ)
_________________________
مهدیس بچا رفتن لباسامو عوض کردم ارایشمم پاک کردم
محراب:مهدیس
مهدیس:بله
محراب:بیا امشب تو اتاق من بخاب
مهدیس:چرا😐
محراب:چون من میگم😐
مهدیس:برو میام
محراب:لباستم عوض کن تاپ شلوارک بپوش
مهدیس:نمیخام
محراب:همینی ک گفتم
______________________
مهدیس:رفتم تو اتاق محراب بالشت پتو برداشتم پایین تختش خابیدم
محراب:پایین میخابی؟
مهدیس:بله
محراب:بیا بالا
مهدیس:نمیام
محراب:بقلش کردم اوردمش بالا رو تخت....
مهدیس:ولم کن بزارم پایین😐
محراب:لبامو گزاشتم رو لباش ک نتونه حرفی بزنه...
مهدیس:پرام ریخت با اینکارش😐😐
شاید اون میخاست ع سر هوس اینکارو کنه ولی من بخاطر عشقی ک بش داشتمو خدش نمیدونس داشتم همراهیش میکردم...
محراب:بعد چن لحضه شروع کرد ب همراهی کردنم....
شاید فکر میکرد ع سر هوس دارم اینکارو میکنم اما ع سر عشقی ک بش دارمو نمیدونه دارم اینکارو میکنم...
اروم دسم رف پایین تر...
(خب بچهام میرن کارای بدبد بکنن بماهم ربطی نداره تا پارت بعدی بدرود😃)
"ادامه دارد"
۲۹.۷k
۰۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.