نه تا به حال لب هایش را بوسیده ام و نه در سرمای سخت ...

نه تا به حال لب هایش را بوسیده ام و نه در سرمای سخت این روز ها شانه به شانه‌ی هم خیابان های تهران را گز کرده ایم و نه در کافه های این شهرِ شلوغ ، ساعت ها با لیوانی چای ، گرم صحبت شده ایم .
حتی مدت زیادی نمی‌گذرد ؛ از
اولین عکس
اولین نگاه
اولین لبخند
اما ...
چشم هایش در عکس می‌خندید
چشم هایش در عکس گریه میکرد
چشم هایش ...
چشم هایش ...
درست از همان لحظه بود که فهمیدم چشم ها حرف های زیادی برای گفتن دارند ...
حتی بیشتر از قلب ها!
دیدگاه ها (۱)

مضحک ترین مرگ ِ تاریخ بشریتخبر ِ مرگ ِ دختریست که در روزنامه...

دوست داشتنچیزی شبیه به گم شدنه توی یه آدم دیگهحالا هرچی کسی ...

حین أحببتک لم أسمع إلا قلبی،فی حبک ما أردت من الدنیا شیٸا غی...

⚪ ️ما شبیه جنسِ خاڪ خوردهٔ⚪ ️داخڸ ویترینیم⚪ ️ڪه یڪ نفر انتخا...

( گناهکار ) ۱۱۴ part یون بیول حرصی نگاهش کرد اما جیمین با پو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط