یک دوستی داشتم پلوی غذایش را خالی می خورد گوشت و مرغش را می ...

.
.
یک دوستی داشتم پلوی غذایش را خالی می خورد، گوشت و مرغش را می گذاشت آخر کار، می گفت می خواهم خوشمزگی اش بماند زیر زبانم، همیشه هم پلو را که می خورد سیر می شد، گوشت و مرغ غذا می ماند گوشه ی بشقابش، نه از خوردن آن پلو لذت می برد، نه دیگر ولعی داشت برای خوردن گوشت و مرغش، برای جاهای خوشمزه ی غذا...
زندگی هم همینجوری ست. گاهی شرایط ِ ناجور زندگی را تحمل می کنیم، لحظه های خوبش را می گذاریم برای بعد، برای روزی که مشکلات تمام شود، هیچ کداممان زندگی در لحظه را بلد نیستیم.

همه ی خوشی ها را حواله می کنیم برای فرداها، برای روزی که قرار است دیگر مشکلی نباشد، غافل از اینکه زندگی دست و پنجه نرم کردن با همین مشکلات است، یک روزی به خودمان می آییم می بینیم یک عمر در حال خوردن پلو خالی ِ زندگی مان بوده ایم و گوشت و مرغ لحظه ها، دست نخورده مانده گوشه ی بشقاب، دیگر نه حالی هست، نه میل و حوصله ایی.....
دیدگاه ها (۳)

. .._دینداری یعنی خانم محترم! لازم نیست از مغازه دار دو سطر ...

.

تو با همه فرق داری....(تقدیم به همسران زیبا بین) .وقتی اون ر...

..تا حالا دندون #پزشکی رفتید ؟اول #دکتر چند تا سوزن میزنه تو...

اونایی که حق مردم رو میخورید یک روزی بد جوری پس میدی

ازدواج_موفق

ازدواج_موفق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط