نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی

نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی

تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت
به مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی

بگو که جان عزیزم ز دست رفت خدا را
ز لعل روح‌فزایش ببخش آن که تو دانی

من این حروف نوشتم چنان‌که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

خیال تیغ تو با ما حدیث تشنه و آب است
اسیر خویش گرفتی، بکش چنان که تو دانی

امید در کمر زرکشت چگونه ببندم
دقیقه‌ای‌ست نگارا در آن میان که تو دانی

یکی‌ست ترکی و تازی در این معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی


"غزلیات حافظ"



             
                   
            
دیدگاه ها (۳)

هر روز سپاسگزارم برای:شب هایی که به صبح می رسند،دوستانی که ب...

سلام منبه غنچه ای که صبحدمبه خنده باز می شود*سلام منبه آن پر...

پروردگارم :شکوفایی روزت را سپاس میگویم که تاریکی شب را پایان...

"سی پندار از زرتشت بزرگ"۱- آنچه را گذشته است فراموش کن و به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط