دخترک خنده کنآن گفت که چیست

دخترکـ خنـده کنآن گفتــ کهـ چیـستــ
راز ایـن حلـقه ـی زر
راز این حلـقه کهـ انگشتـ مـرآ
این چنـین تنـگ گرفـته ـست بـه بر

راز این حلـقه کهـ در چهـره ـی او
این همـه تابـش و رخشـندگـی اسـتـ
مرد حـیران شـد و گفتــ :
حلـقه ـی خوشبـختی استـ ، حـلقه زندگـی است

همه گفـتند : مبارکـ بآشد
دخترکـ گفتـ : دریغآ که مرآ
باز در معـنی آن شکـ باشد
سآل ها رفـتـ و شـبی

زنی افـسرده نظـر کـرد بر آن حلـقه ـی زر
دید در نقـش فروزنـده ـی او
روزهآیـی کهـ به امیـد وفاـی شـوهر
به هـــدر رفـته ، هـــدر

زن پریـشان شـد و نآلـید که واـی
وای ، این حلقه که در چهره ی او
باز هم تابش و رخشندگی استــ
حلـقه ـی بـردگـی و بـندگـی استــ !
دیدگاه ها (۳)

قآیـق سـوآرـی توـی رویآهـآ،،اسـم تـو روـی صفحــهـ گـوشـی،.من...

:(:

[نـــفــســم]امـروز دآغـون بـود:(بآ اعصـآب تـ*خـ*مـی-__-مــی...

||بـی تـو جـنگـ سـوـم تــو جهـآنـم رخ دآد||

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط