چند پاییز گذشته
چند پاییز گذشته
درست همین آذر ماه بود که رفت
از صدای خش خش برگ های پاییزی که رویشان قدم میگذاشت
فهمیدم که می رود
هنوز جایش گرم بود
رفتنش را همان آینه
که صبح ها صورت گنگ اش را در آن میدیدم
گواه می داد
شیر آبی که دیگر چکه نمی کرد
جای خوابی که دیگر شلخته نبود
و دفتر شعری که دیگر روی میز نبود
اکنون درست در همین آذر ماه
من گم شده ام
و شاید تمام شده ام
در هیاهوی ازدحام خیابان های بی انتهایی
که رهگذرانش شعر را نمی فهمند
#مهدیس_دانافر
درست همین آذر ماه بود که رفت
از صدای خش خش برگ های پاییزی که رویشان قدم میگذاشت
فهمیدم که می رود
هنوز جایش گرم بود
رفتنش را همان آینه
که صبح ها صورت گنگ اش را در آن میدیدم
گواه می داد
شیر آبی که دیگر چکه نمی کرد
جای خوابی که دیگر شلخته نبود
و دفتر شعری که دیگر روی میز نبود
اکنون درست در همین آذر ماه
من گم شده ام
و شاید تمام شده ام
در هیاهوی ازدحام خیابان های بی انتهایی
که رهگذرانش شعر را نمی فهمند
#مهدیس_دانافر
۲۷۸
۲۵ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.