مرد از راه رسید و از همان دم در داد زد: « ماموستا مردم هم
مرد از راه رسید و از همان دم در داد زد: « ماموستا مردم همدیگر را می کشند.😨»
ماموستا ماجرا را که فهمید بیرون آمد و پا برهنه تا میدان دوید. وقتی که رسید پرچم اسلام در آن بالا بود و باد تکانش میداد🇮🇷 و در پای آن دو گروه به هم بد و بیراه می گفتند. خودش را وسط دو طرف انداخت: « این چه وضعی است که بار آورده اید؟ این چه خاکی است که دارید بر سرما می کنید؟😠
مرد روحانی دید مذهبی ها بی اعتنا به او همچنان پرچم سرخ را لگدمال میکنند.
توپید چه کار دارید می کنید؟😫
پدر ما را که شما در آوردید؟😩
پرچم را خواست، اما جوانان مسلمان مقاومت کردند. شیخ به میان شان رفت و خواهش کرد اما ندادند خود را به پای ایشان انداخت و گریه کرد.
صداهایی از مردم در آمد که از بی ادبی جوانان عصبانی شده بودند😠
پاها سست شد . پرچم سرخ را از زمین بر داشت.
و بشنوید ادامه ماجرا را از زبان یکی از یاران شیخ:
شیخ پرچم سرخ گلآلود را بر سینه می چسباند و به سمت جوان های کمونیست می رود و با عجله و نگرانی گلهای پرچم را پاک میکند، آن را می بوسد آن را به چشم هایش می مالد. آن را بر دوش میگذارد و باز آن را می بوسد و با این کار قلب جوان های شهر شروع به شکستن میکند.💔
شیخ بغض کرده است. اشک هایش بیرون می آیند.😭هنوز دارد گل های پرچم را پاک می کند و آن را به سینه می چسباند . مذهبی ها از حیرت بی حرکت ماندهاند😳. کمونیستها چشمشان پر از اشک شده است.😢.....
شیخ از نردبان بالا میرود و پرچم سرخ کمونیست ها را کنار پرچم مذهبی ها قرار می دهد و از نردبام پایین میآید حالا بغضش ترکیده است و دارد گریه میکند.😭
از همین روز ناگهان شیخ انقلاب میشود و در برابر انقلاب اسلامی می ایستد😡 از گمنامی در می آید و نامش در صدر اخبار خبرگزاریها قرار میگیرد😎 او عزالدین حسینی نام دارد، که امام جمعه منصوب شاه در مهاباد بود و در پیش از انقلاب متهم بود که با ساواک ارتباط دارد!😖
#در_کمین_گل_سرخ
#شهید_صیاد_شیرازی
#نفوذی
#بریده_کتاب
ماموستا ماجرا را که فهمید بیرون آمد و پا برهنه تا میدان دوید. وقتی که رسید پرچم اسلام در آن بالا بود و باد تکانش میداد🇮🇷 و در پای آن دو گروه به هم بد و بیراه می گفتند. خودش را وسط دو طرف انداخت: « این چه وضعی است که بار آورده اید؟ این چه خاکی است که دارید بر سرما می کنید؟😠
مرد روحانی دید مذهبی ها بی اعتنا به او همچنان پرچم سرخ را لگدمال میکنند.
توپید چه کار دارید می کنید؟😫
پدر ما را که شما در آوردید؟😩
پرچم را خواست، اما جوانان مسلمان مقاومت کردند. شیخ به میان شان رفت و خواهش کرد اما ندادند خود را به پای ایشان انداخت و گریه کرد.
صداهایی از مردم در آمد که از بی ادبی جوانان عصبانی شده بودند😠
پاها سست شد . پرچم سرخ را از زمین بر داشت.
و بشنوید ادامه ماجرا را از زبان یکی از یاران شیخ:
شیخ پرچم سرخ گلآلود را بر سینه می چسباند و به سمت جوان های کمونیست می رود و با عجله و نگرانی گلهای پرچم را پاک میکند، آن را می بوسد آن را به چشم هایش می مالد. آن را بر دوش میگذارد و باز آن را می بوسد و با این کار قلب جوان های شهر شروع به شکستن میکند.💔
شیخ بغض کرده است. اشک هایش بیرون می آیند.😭هنوز دارد گل های پرچم را پاک می کند و آن را به سینه می چسباند . مذهبی ها از حیرت بی حرکت ماندهاند😳. کمونیستها چشمشان پر از اشک شده است.😢.....
شیخ از نردبان بالا میرود و پرچم سرخ کمونیست ها را کنار پرچم مذهبی ها قرار می دهد و از نردبام پایین میآید حالا بغضش ترکیده است و دارد گریه میکند.😭
از همین روز ناگهان شیخ انقلاب میشود و در برابر انقلاب اسلامی می ایستد😡 از گمنامی در می آید و نامش در صدر اخبار خبرگزاریها قرار میگیرد😎 او عزالدین حسینی نام دارد، که امام جمعه منصوب شاه در مهاباد بود و در پیش از انقلاب متهم بود که با ساواک ارتباط دارد!😖
#در_کمین_گل_سرخ
#شهید_صیاد_شیرازی
#نفوذی
#بریده_کتاب
۳.۳k
۲۲ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.