خاطره

#خاطره

هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. بیشتر کارها با خودش بود، از جارو کشیدن تا چای دادن به منبری و روضه خوان.. سفارش میکرد شب اول و آخر روضه حضرت عباس (ع) باشد. مداح رسیده بود به اوج روضه.. به جایی که امام حسین(ع) آمده بود بالای سر حضرت عباس.. بدن پر از تیر ، بدون دست و فرق شکاف خورده برادر را دیده بود. با سوز میخواند...

تا اینکه گفت: وقتی ابی‌عبدالله برگشت خیمه ، اولین کسی که اومد جلو سکینه خاتون بود. گفت:《بابا این عمی العباس..》ناله حاجی بلند شد !《آقا تو رو خدا دیگه نخون》دل نازک روضه بود.. بی تاب میشد و بلند بلند گریه میکرد. خیلی وقت ها کار به جایی میرسید که بچه ها بلند میشدند و میکروفن را از مداح میگرفتند.. میترسیدند حاجی از دست برود با ناله ها و هق هقی که میکرد..

#وروجک_لکستان
دیدگاه ها (۱۵)

نسل جدید سلیمانی‌ها به زودی از راه می‌رسند حاجی دلگیرم#وروجک...

کیست سر دست می‌برند؟ وفا راقاسم و عباس‌های راه خدا راپیکر یا...

ما ایرانی ها توان داریم اما خودمون رو نشون نمیدیم تا دشمنان ...

چقدر مننن

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط