ادامه پارت

ادامه پارت18_19

سه ساعت بعد
ویو شوگا
موقع برگشت شب شده بود و بچه ها خواب بودن...ات کنارم نشسته بود...داشت توییت های امروزو میدید...همش درباره حرفی که من سر مصاحبه زدم بود...یهو ات با صدای آروم روبه من کرد و گفت
ات:شوگا...منظورت از این حرفی که زدی چی بود مگه قرار نبود به کسی چیزی نگیم؟
شوگا:فقط میخواستم نشون بدم اونقدرام ترسناک و سرد نیستم..
ات:تو هیچ وقتی سرد نیستی ...تو شوگولی جذاب منی...
شوگا:قربونت برم من...اروم بوسه سطحی رو لباش گذاشتم...
ات:همین؟
شوگا:بیشتر می‌خوای ؟
ات گردنمو گرفت و بوسه فرانسوی رو شروع کرد...
ویو نویسنده
جفتشون توی عالم خودشون بودن و همو میبوسیدن غافل از اینکه جین از لا به لای صندلی های ون به اون دوتا نگاهی انداخت و لبخندی زد و دوباره خوابید...
به پایگاه رسیدن ... همه بیدار شدن و وارد پایگاه شدن ...کوله‌پشتی هاشونو روی صندلی های روبه‌روی سیستم گذاشتن...شوگا داشت میرفت به سمت اتاقش که یهو برگشت و روبه ات گفت
شوگا:ات...چیزی رو توی اتاق من جا نذاشتی؟
ات که منظور شوگا رو نفهمیده بود با خونسردی گفت
ات:نه!
شوگا با چهره‌ای که بلاتکلیفی توش موج میزد به اتاقش رفت...ات داشت وسایل کیفش رو بیرون میاورد که پیامی از طرف شوگا براش ارسال شد
شوگا:مطمئنی چیزی جا نذاشتی اینجا خانوم کوچولو...این بچه مامانشو میخوادا(گوه تو ذهن منحرف 🙄)
ات که حالا فهمید...دست و پاچلفتی بلند گفت..
ات:اها یادم نبود پاوربانکمو جاگذاشتم
بعد سریع به طرف اتاق شوگا رفت...درو باز کرد ولی با اتاق خالی مواجه شد درحالی که شوگا پشت در ایستاده بود...وقتی ات کامل وارد اتاق شد ... شوگا از پشت ات رو بغل کرد
ات:اوه...کاپیتان
شوگا:جون دلم
ات:باهام چیکار داشتی؟
شوگا:می‌خواستم بازم ببینمت و ببوسمت...
از ات جداشد رو به روش ایستاد و کمرشو گرفت و روش خم شد...ات چنان قوصی به کمرش داده بود تا فاصله بین دو صورت حفظ شه...
ات:شوگا الان کمرم میشکنهههه
شوگا:میتونی دراز بکشی رو تخت
ات:یااااااا
شوگا:میگم حالا که تا اینجا اومدی یه ماچ به ما نمیدی؟
ات سریع از شوگا جدا شد و از اتاق بیرون رفت.......
........................
بفرما اینم از پارت جدید❤️❤️❤️❤️
دیدگاه ها (۳)

بچه ها سلام...میخواستم بگم که من دو پارت از فیک شبی که باران...

بچه ها آخرین پارتی که تا حالا گذاشتم فقط5تا لایک خورده حتی ب...

پارت19 سه روز بعد..ویو نويسندهتیم بچه ها بعد از مسابقه برد ب...

تنها یک نفر است که میتواند با حرف هایش آرامم کند ...تنها یک ...

نام فکی:عشق مخفیPart: 18ویو ات*از ماشین پیاده شدم*ی بادیگارد...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁵⁷اروم تو راه رو عمارت راه میرفتم... تمام ف...

نام فیک: عشق مخفیPart: 3ویو ات*ات. اقای پارک گفتن که هنوز وس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط