پارت ده
پارت ده
شما تا سه روز دیگه بیشتر ژنده نیستین متاسفم
ته. یعنی چی اقای دکتر مگه الکیه(با صدای بلند)
دکتر. اقای محترم خانوم شما دچار سرطان خون هستن و متاسفانه راهی برای نجاتشون نیست.....
ته. داشت با دکتر بحث میکرد و داد میزد نونا هم مثل مجسمه های خشک شده به یه نقطه نا معلوم خیره بود که کلافه میشه دست تهیونگ میگیره میکه بسه
از مطب خارج میشن هیچ حرفی بینشون ردو بدل نمیشه که نونا لب باز میکنه....
نونا. خبببب ببین هنوز که هیچی نیست بیا این سه روز یه عالمهههه خاطره خوب بسازیم اندازه سه سالللل
تهیونگ. ار اینکه میدیدم هنوز انقد انرژی داره قلبم درد میگرفت از مظلومیتش و بلایی که داشت سر خودم میومد
دستشو گرفتم گفتم باشه عشق من.....
اون روز باهم کلی تو شهر بازی بازی کردیم بستنی خوردیم کلی عکس گرفتیم ....
بعدشم رفتیم خونه و محکم بغلش کردم خوابیدیم فرداش ساعت ها باهم حرف زدیم رفتیم جنگل و یه پیک نیک عالی گذروندیم رسید به روز سوم......
اون روز تهیهونگ از نونا خواستگاری کرد
ته. نونا قلب من حاضری کل عمرت اسم من کنار اسمت بیاد
نونا.(با ذوق گفتم بله با عشق همدیگه رو بوسیدیم لباس عروسو از توی ماشین در اورد و من گرفتم تو هون ماشین تنم کردم اونم یه کت شلوار تنش کرد
لب ساحل باهم قدم میزدیم دست توی دست هم اقیانوس مثل دل تهیونگ بی قرار و داغون بود سکوت خوبی بینشون نشسته بود که نونا کفت
تهیونگا من خسته شدم بیا بشینیم
ته. باشه قلب من
باهم میشینن و نونا سرشو ویزاره رو شونه ته
نونا. تهیونگ
ته. جانم عزیزم
نونا. الان من زنتم
ته. اره دیگه الان دیگه مال خودمی(با بغض)
نونا.منو یادت نمیره دیکه نه؟(با بغض )
ته. تو توی قلب من همیشه هستی نونای من شکوفه گیلاسم
نونا. دوست دارم........
ته. منم دوست دارم
ادمین ویو
نونا سرشو دوباره رو شونه ته میزاره و به خواب میره خوابی ابدی که هیچ وقت قرار نیست ازش بیدار بشه.....
تهیونگ. متوجه نفس نداشتن عشقش میشه قطره های اشک دونه دونه از چشمش میچکید و برای اینکه تنش از عشقش جدا نشه هیچ تکونی نمیخورد
سه ماه بعد......
ته. عزیزم ببین برات گل مورد علاقتو اوردم بابونه.. ببین چه خوشگله درست مثل خودت (گریه بغض)
تهیونگ. خدایا چرا اینکارو میکنی چرا هرکس دوست دارم ازم میگیری من من [فقط نمیخوام تنها باشم! ].........
خبببب اینم از این فیک کوتاه ما نظرتون درباره این فیک چی بوددد
شما تا سه روز دیگه بیشتر ژنده نیستین متاسفم
ته. یعنی چی اقای دکتر مگه الکیه(با صدای بلند)
دکتر. اقای محترم خانوم شما دچار سرطان خون هستن و متاسفانه راهی برای نجاتشون نیست.....
ته. داشت با دکتر بحث میکرد و داد میزد نونا هم مثل مجسمه های خشک شده به یه نقطه نا معلوم خیره بود که کلافه میشه دست تهیونگ میگیره میکه بسه
از مطب خارج میشن هیچ حرفی بینشون ردو بدل نمیشه که نونا لب باز میکنه....
نونا. خبببب ببین هنوز که هیچی نیست بیا این سه روز یه عالمهههه خاطره خوب بسازیم اندازه سه سالللل
تهیونگ. ار اینکه میدیدم هنوز انقد انرژی داره قلبم درد میگرفت از مظلومیتش و بلایی که داشت سر خودم میومد
دستشو گرفتم گفتم باشه عشق من.....
اون روز باهم کلی تو شهر بازی بازی کردیم بستنی خوردیم کلی عکس گرفتیم ....
بعدشم رفتیم خونه و محکم بغلش کردم خوابیدیم فرداش ساعت ها باهم حرف زدیم رفتیم جنگل و یه پیک نیک عالی گذروندیم رسید به روز سوم......
اون روز تهیهونگ از نونا خواستگاری کرد
ته. نونا قلب من حاضری کل عمرت اسم من کنار اسمت بیاد
نونا.(با ذوق گفتم بله با عشق همدیگه رو بوسیدیم لباس عروسو از توی ماشین در اورد و من گرفتم تو هون ماشین تنم کردم اونم یه کت شلوار تنش کرد
لب ساحل باهم قدم میزدیم دست توی دست هم اقیانوس مثل دل تهیونگ بی قرار و داغون بود سکوت خوبی بینشون نشسته بود که نونا کفت
تهیونگا من خسته شدم بیا بشینیم
ته. باشه قلب من
باهم میشینن و نونا سرشو ویزاره رو شونه ته
نونا. تهیونگ
ته. جانم عزیزم
نونا. الان من زنتم
ته. اره دیگه الان دیگه مال خودمی(با بغض)
نونا.منو یادت نمیره دیکه نه؟(با بغض )
ته. تو توی قلب من همیشه هستی نونای من شکوفه گیلاسم
نونا. دوست دارم........
ته. منم دوست دارم
ادمین ویو
نونا سرشو دوباره رو شونه ته میزاره و به خواب میره خوابی ابدی که هیچ وقت قرار نیست ازش بیدار بشه.....
تهیونگ. متوجه نفس نداشتن عشقش میشه قطره های اشک دونه دونه از چشمش میچکید و برای اینکه تنش از عشقش جدا نشه هیچ تکونی نمیخورد
سه ماه بعد......
ته. عزیزم ببین برات گل مورد علاقتو اوردم بابونه.. ببین چه خوشگله درست مثل خودت (گریه بغض)
تهیونگ. خدایا چرا اینکارو میکنی چرا هرکس دوست دارم ازم میگیری من من [فقط نمیخوام تنها باشم! ].........
خبببب اینم از این فیک کوتاه ما نظرتون درباره این فیک چی بوددد
۴.۹k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.