این طرف سنگ سوی قافله می اندازند
این طرف سنگ سوی قافله می اندازند
آن طرف سکه سوی حرمله می اندازند
.
تا رسیدیم به شامات نشد گریه کنم
وسط هق هق من هلهله می اندازند
.
آه قدم نرسید از لب تو بوسه زنم
آه نی ها چقدر فاصله می اندازند
.
من هنوزم که هنوز است تنم میلرزد
بین بازار که حرف صله می اندازند
.
پشت دروازه ساعات عمو شاهد بود
به روی گردن من سلسله می اندازن
.
#روز_سوم_که_رسد_یاد_کسی_میفتم
#که_ز_فرط_عطشش_ناله_زده_وای_عمو
آن طرف سکه سوی حرمله می اندازند
.
تا رسیدیم به شامات نشد گریه کنم
وسط هق هق من هلهله می اندازند
.
آه قدم نرسید از لب تو بوسه زنم
آه نی ها چقدر فاصله می اندازند
.
من هنوزم که هنوز است تنم میلرزد
بین بازار که حرف صله می اندازند
.
پشت دروازه ساعات عمو شاهد بود
به روی گردن من سلسله می اندازن
.
#روز_سوم_که_رسد_یاد_کسی_میفتم
#که_ز_فرط_عطشش_ناله_زده_وای_عمو
۱.۵k
۲۰ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.