وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من

وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من

ناله زیر و زار من زارتر است هر زمان
بس که به هجر می‌دهد عشق تو گوشمال من

نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو
دست نمای خلق شد قامت چون هلال من

پرتو نور روی تو هر نفسی به هر کسی
می‌رسد و نمی‌رسد نوبت اتصال من

#عالیجناب_سعدی
دیدگاه ها (۱۷)

‌لا أملکُ خیاراً‏أنت شمسٌ‏وقلبی‏زهرة عبّادٍ مجنونة.اختیاری ن...

تو را نادیدن ما غم نباشدکه در خیلت به از ما کم نباشدمن از دس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط