𝒊𝒎 𝒄𝒓𝒂𝒛𝒚
𝒊𝒎 𝒄𝒓𝒂𝒛𝒚
P:4
~چرا میترسی بیب فق همراهیم کن!
ویو سوج
بعد از حرفش حولش دادم سریع در رفتم چون بدم میاد با کسی که نمیشناسمش لب بگیرم!
دو ساعت بعد.....
+سه یون بیا تا خونه باهم بریم
_باش اومدم
+سه یون :)
_بل( خیلی خسته )
+میگم این پسره خیلی درگیره منه چیکارش کنم این پسره مافیاست!( تو دلم داشتم میگفتم اگه بهش بگم قاتل نمیخوام بترسونمش)
_اوووو مای گادددد پشمام چرا درگیرته ؟ ازش میترسی؟؟؟
+اره میترسم خلی
همینجوری که داشتیم حرف میزدیم یه دفعه سرم رو برگردوندم دیدم رسیدیم ازش خدافظی کردم بغلش کردم و بهم گفت...
_مواظب خودت باش و نترس :»
+باشه مرسی که دلداریم دادی خوشحالم که دارمت!
ویو سوج
رفتم خونه لباسام رو دراوردم لباسای خونگی رو پوشیدم گوشیمو زدم شارژ رفتم سمته اشپز خونه یه رامیون خوردم فیلم نگاه کردم خوابم برد!
فلش بک بعد از خدافظی با سه یون 🔙
_هههه دختره نفهم فکر کرده که من با ته تو یه دست نیستم کوچولو نفهمیده چه نقشه ای براش دارم!
دیری دیرینگ( گوشی زنگ خورد)
_الو سلام وی چطوری؟ خوبی
~سلام سه یون خوبم ممنون ( خیلی سرد )
_چته چیزی شده چی میخواستی بگی چت شده انقد با من سردی تو که زنگ میزدی میگفتی عشقم سلام چی شده ؟ :/
~اینارو ول کن فعلا نفهمیده که نقشه رو؟
_نه بابا انقد خنگه که حد نداره بابا!
~اوک ، سه یون من بادیگاردمو میفرستم برای خفت سوجین توهم زنگ بزن به خونت دعوت کن سر راه بادیگاردا تغیبش میکنن بعد خفتش میکنن و میارن پیشه من تو فعلا وارد عمل نمیشی خوب؟!
_اوک لاوم پس منتظرم!
گوشی رو قطع کرد
فلش بک به الان!
ویو سوج
از خواب بیدار شدم گوشیمو وا کردم دیدم سه یون ۶ بار زنگ زده ساعتو نگا کردم ساعت ۳ظهر بود زنگ زدم بهش داشت بوق میخورد
+الو سه یون سلام چته چرا انقد زنگ زدی؟
_دختر مردم از نگرانی چرا جواب نمیدی؟
+در خواب ناز بودم با اجازتون!
_اوک میگم میای خونه من؟
+باشه میام برا چی چیزی شده؟
_نه فق میخوام بیای خونه من بده؟؟؟
+نه( گوشی رو قطع کرد )
ویو سوج
رفتم دستشویی کاری که لازم بود رو کردم اومد بیرون رفتم تو کمد ببینم چی بپوشم یه لباس خیلی خوشگل پوشیدم( میزارم تو اسلاید دوم) یه ارایش ملایم کردم کفشمو پوشیدم رفتم تو راه که داشتم میرفتم
یدفعه......
پایان پارت ۴ اسلاید سوم لباس سه یونه 🗿پارت بعد ۵ تا لایک یا هر چقدر خواستین
P:4
~چرا میترسی بیب فق همراهیم کن!
ویو سوج
بعد از حرفش حولش دادم سریع در رفتم چون بدم میاد با کسی که نمیشناسمش لب بگیرم!
دو ساعت بعد.....
+سه یون بیا تا خونه باهم بریم
_باش اومدم
+سه یون :)
_بل( خیلی خسته )
+میگم این پسره خیلی درگیره منه چیکارش کنم این پسره مافیاست!( تو دلم داشتم میگفتم اگه بهش بگم قاتل نمیخوام بترسونمش)
_اوووو مای گادددد پشمام چرا درگیرته ؟ ازش میترسی؟؟؟
+اره میترسم خلی
همینجوری که داشتیم حرف میزدیم یه دفعه سرم رو برگردوندم دیدم رسیدیم ازش خدافظی کردم بغلش کردم و بهم گفت...
_مواظب خودت باش و نترس :»
+باشه مرسی که دلداریم دادی خوشحالم که دارمت!
ویو سوج
رفتم خونه لباسام رو دراوردم لباسای خونگی رو پوشیدم گوشیمو زدم شارژ رفتم سمته اشپز خونه یه رامیون خوردم فیلم نگاه کردم خوابم برد!
فلش بک بعد از خدافظی با سه یون 🔙
_هههه دختره نفهم فکر کرده که من با ته تو یه دست نیستم کوچولو نفهمیده چه نقشه ای براش دارم!
دیری دیرینگ( گوشی زنگ خورد)
_الو سلام وی چطوری؟ خوبی
~سلام سه یون خوبم ممنون ( خیلی سرد )
_چته چیزی شده چی میخواستی بگی چت شده انقد با من سردی تو که زنگ میزدی میگفتی عشقم سلام چی شده ؟ :/
~اینارو ول کن فعلا نفهمیده که نقشه رو؟
_نه بابا انقد خنگه که حد نداره بابا!
~اوک ، سه یون من بادیگاردمو میفرستم برای خفت سوجین توهم زنگ بزن به خونت دعوت کن سر راه بادیگاردا تغیبش میکنن بعد خفتش میکنن و میارن پیشه من تو فعلا وارد عمل نمیشی خوب؟!
_اوک لاوم پس منتظرم!
گوشی رو قطع کرد
فلش بک به الان!
ویو سوج
از خواب بیدار شدم گوشیمو وا کردم دیدم سه یون ۶ بار زنگ زده ساعتو نگا کردم ساعت ۳ظهر بود زنگ زدم بهش داشت بوق میخورد
+الو سه یون سلام چته چرا انقد زنگ زدی؟
_دختر مردم از نگرانی چرا جواب نمیدی؟
+در خواب ناز بودم با اجازتون!
_اوک میگم میای خونه من؟
+باشه میام برا چی چیزی شده؟
_نه فق میخوام بیای خونه من بده؟؟؟
+نه( گوشی رو قطع کرد )
ویو سوج
رفتم دستشویی کاری که لازم بود رو کردم اومد بیرون رفتم تو کمد ببینم چی بپوشم یه لباس خیلی خوشگل پوشیدم( میزارم تو اسلاید دوم) یه ارایش ملایم کردم کفشمو پوشیدم رفتم تو راه که داشتم میرفتم
یدفعه......
پایان پارت ۴ اسلاید سوم لباس سه یونه 🗿پارت بعد ۵ تا لایک یا هر چقدر خواستین
۲۱.۴k
۲۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.