عصر تابستون وقتی خورشید روسری قرمزشو سرش میکنه که بره ه

عصر تابستون، وقتی خورشید روسری قرمزشو سرش میکنه که بره، هی برمیگرده با گوشه چشم نگات میکنه و لبخند میزنه.
میدونه که فردا دوباره برمیگرده سراغت ولی بازم دلش نمیاد تنهات بذاره

دم رفتنش، جیرجیرکهای سرخوش رو صدا میکنه و سازشونو کوک میکنه
نسیم رو به سمتت راهی میکنه که دورت بگرده و با موهات بازی کنه
بعدشم آسته آسته لحاف نیلی شب رو میکشه روی تنت. لحافی پر از منجوق و پولکهای درخشان که تا خود صبح بهت چشمک میزنن.

اون وقته که دلت از لاکش بیرون میاد، یه کش و قوسی به تنش میده و هر چی در و پنجره‌س باز میکنه!
هیچ غریبه و نامحرمی هم نیست، خورشید که رفت، همه‌شونو با خودش برد
تو موندی و قلبت و یه عالم حرفهای نگفته
انقدر با هم میگین و میشنوین که چشمهات سنگین میشه و میری…
به خوابی آروم و دلچسب
و یه روز دیگه هم از زندگیت میگذره به امید فردا و فرداها…

‏‎ #تصویرسازی #تصویرگری #نوستالژی #خاطره #خاطرات #خاطره_بازی #بازی #دوران_کودکی #کودکی #حال_خوب #حس_خوب #شب #پشت_بام #مهتاب #گذشته #دل_خوش #کتاب_یادش_بخیر #قدیم #قدیما #تصویرگر_خاطرات #نقاش_خاطرات #علی_میری #procreate #alimiriart #alimiri #digitalart
دیدگاه ها (۱)

☺️

یادش بخیر بعد از پخش آنشرلی این حس نهفته برافروخته شد 😅

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط