در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست

در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست
ورنه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع

بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است
با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع

کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت
تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع

همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع

سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین
تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع


#حافظ
دیدگاه ها (۲)

‌‌#حضرت_سعدیماهرویا! روی خوب از من متاببی خطا کشتن چه ‌می بی...

‌ای عشق همه بهانه از توستمن خامُشم این ترانه از توستآن بانگ ...

رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردیبی تو در ظلمتم، ای دیدهٔ نو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط