از اونام که تو جمعا نمیخنده بلند و

اَز اونامـ کِهـ تو جمعا نِمیخَندِهـ بُلَند و
با یِهـ چِشمَکـ تَنَمو نِمیدَمـ بِهـ تو مَنـ اَگِهـ
شَبَمـ بِریـ بِهِتـ نِمیزَنِهـ صُبـ زَنگـ
شایَد بِهِمـ بِگیـ خِیلیـ بَد غُدَمـ
مَنَمـ دِلَمـ یِهـ روز با یِهـ چِشمَکـ
رَفتـ روزا اومَدِهـ بودَنـ کِهـ خاطِرِشَمـ
بَعد دَستمو گِرِفتـ تا کِهـ یِهـ شَبـ
اَز خوابـ پَریدَمـ تا کِهـ دیدَمـ عَطرِشـ اَز بالِشِشَمـ رَفتـ :)

Cheshmak_wantons
دیدگاه ها (۵)

مـامـانَممیگه‍ بَسه‍ اِنْقَــد سَرِتـ تــو گوشیتــه‍وَلـی نم...

دی هم تمام شد...دفتر بهمن را باز کن...برگ اولش را... با کاغذ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط