آدم از یک جایی به بعد

آدم از یک جایی به بعد...
دیگر خودش را به در و دیوار نمی کوبد...
از هر چه هست و نیست ...
شاکی نمی شود،
از آدم ها فاصله نمی گیرد
از هیچ کس، دیگر متنفر نمی شود.
دیگر گریه نمی کند
غصه نمی خورد
از حرف کسی نمی رنجد.
دیگر شعر نمی خواند...
موسیقی گوش نمی دهد،
به کسی زنگ نمی زند...
کسی هم به او زنگ نمی زند.
دیگر صدایی، اتفاقی، بوی عطری،
اسمی، زنگ تلفنی، نامه ای، خاطره ای،
حرفی، رنگ پیراهنی
حواسش را پرت نمی کند.
آدم از یک جایی به بعد...
دیگر منتظر نمی ماند،
دیگر عجله نمی کند...
دیگر حوصله اش سر نمی رود، دیگر بی قرار نمی شود.
می دانی؟!
آدم از یک جایی به بعد
فقط تماشا می کند...
دیدگاه ها (۱)

گاهی؛دلت از سن و سالت میگیرد...میخواهی کودک باشیکودکی که به ...

دوست داشتنت را ❤ از سالی به سال دیگری جا‌به جا می کنممثل دان...

ترسم چو باز گردیاز دست رفته باشم😉 .....❤

[ نَظر از تو برنگیرم همه عُمر تا بمیرم ]❤ ....

چپتر ۱۴ _ تولد سایه، مرگ نورداخل محفظه شیشه ای.نفس های بریده...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

چپتر ۱۳ _ جدایی در تاریکیراهروی فرعی آرکانیوم در نور اضطراری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط