دختر ک

دُخترے کہ
باچشمهاے غمگینو پر از اشک
باصداے بلندبخندهـ وقَهـ قهہ بزَنہ
نابودشُدهه
دیدگاه ها (۱)

غرور گفت: غیر ممکنهتجربه گفت: ریسکش زیادهذهنم گفت: بیهوده اس...

داشتم میرفتم جلو راهم گرفتو گفت :من بد بودم ولی خوشبحال اون...

شبیه مادرم شده ام عصبانیکم حرف شکستهولی ایستآدهکاش شبیه مادر...

من رفتنی نبودمتو بند کفش هایم را محکم کـــــردی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط