دیوانه شدم در طلبت بس که به دیوان،
دیوانه شدم در طلبت بس که به دیوان،
هی فال زدم، فال زدم، تا تو بیایی!
"حافظ" خبری از تو ندارد که بگوید ،
میترسم از این بی خبری، ماه رهایی!
از من که دچارت شده ام یاد نکردی،
در وقت سفر با غزل تلخ جدایی!
با این همه تنهایی و رسوایی و دوری،
"شاعر" شده ام تا که بگویم که خدایی!
خال لب تو نقطه ی پرگار وجود است،
اصلا تو خودت دایره ی قسمت مایی...
هی فال زدم، فال زدم، تا تو بیایی!
"حافظ" خبری از تو ندارد که بگوید ،
میترسم از این بی خبری، ماه رهایی!
از من که دچارت شده ام یاد نکردی،
در وقت سفر با غزل تلخ جدایی!
با این همه تنهایی و رسوایی و دوری،
"شاعر" شده ام تا که بگویم که خدایی!
خال لب تو نقطه ی پرگار وجود است،
اصلا تو خودت دایره ی قسمت مایی...
۱.۵k
۰۳ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.