تــــو را میخواستم
تــــو_را_میخواستم
برای همه ی بایدها, تمام نبایدها
برای این که سالها را به هم تحویل دهیم
تــــو_را_میخواستم
تا بنشینی و با لبخند موهایم را ببافی
و من زیر چتر نگاهت دختری چهارده ساله بشوم
تــــو_را_میخواستم
برای شیدایی عصرهای بهار
برای دلگیری روزهای بلند تابستان
برای عبور از پاییز و اندوه کوچ پرستوها
برای صبح های سرد زمستان
تـــو_را_میخواستم
برای لبخندت که همیشه بر دیوار دلم قاب است
برای آغوشت که شهریست
و برای شانه هایت که اقلیم آرامش است
تـــو_را_میخواستم
برای آخرین سفر ،آخرین ایستگاه
وتــــو .....
#آشــــوبم_آرامشـــــم_تــوئــــی علیرضام
برای همه ی بایدها, تمام نبایدها
برای این که سالها را به هم تحویل دهیم
تــــو_را_میخواستم
تا بنشینی و با لبخند موهایم را ببافی
و من زیر چتر نگاهت دختری چهارده ساله بشوم
تــــو_را_میخواستم
برای شیدایی عصرهای بهار
برای دلگیری روزهای بلند تابستان
برای عبور از پاییز و اندوه کوچ پرستوها
برای صبح های سرد زمستان
تـــو_را_میخواستم
برای لبخندت که همیشه بر دیوار دلم قاب است
برای آغوشت که شهریست
و برای شانه هایت که اقلیم آرامش است
تـــو_را_میخواستم
برای آخرین سفر ،آخرین ایستگاه
وتــــو .....
#آشــــوبم_آرامشـــــم_تــوئــــی علیرضام
۶۹۸
۰۳ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.