قسمت دو پارت 83
________
چان: اتتت یه حرف رو دوبار تکرار نمیکنن.
هان: چته بزار راحت حرف بزنه
چان: جک رو اصلا دوس ندارم .
هان: سرش داد نکش ارامشتو حفظ کن .
ات: جکی من باید برم بای
جک: یادت نره بای.
ات: چان حق نداری برام صداتو بلند کنی !
چان: ببخشید
ات: تا حالا اینقدر بخشیدمت که شدی این ! (حرف مامانامون😅😑)
چان: میدونم چه غلطی کردم( پسرم تو کاری نکردی نویسنده مریضه)
ات: هانیی مرسی بابت همه چیز فقط لوکیشن شرکت رو برام بفرست شاید بعدازظهر اومدم .
هان: میخوای هنری رو بفرستم ؟
ات: نه خودم با مینهو میام.
هان: چرا با مین؟
ات: میام خواستگاریت 😅
هان: واییی برم لباس عروسیمو بپوشم😅😅
ات: اره 😅😅
هان: چان کجا رفت؟
ات: نمیدونم
هان: دقیقا اون صحنه صبح چی بود که من دیدم؟
ات: چیزی نبود .
هان: مواظب خودت باش دونسنگم
ات: توهم مواظع خودت باش اوپا.
هان: برو تو دیگه بای
ات: بای . رفتم تو دیدم همه تو حیاط خلوتی نشستن و میوه میخورن و منم مث چی دویدم به اتاقم قفل هم کردم کارهای مورد نظر رو کردم ، بعدش رفتم پایین دیدم هیچ کس نیس و راهمو به اشپزخونه کج کردم و یه سیب سبز برداشتم همین که میخواستم بخورم دستای یه نفر دورم حلقه شدن از عطرش فهمیدم چانه اروم موهامو زد کنار و یه بوسه ای بر پشت گردنم کاشت تا اعماق دلم لرزید .
چان: ببخشید واقعا نمیخواستم برات صدامو بلند کنم .
ات: جوابی براش ندادم بازم بوسید، پنج بار این کار رو کرد.
چان: نمیخوای بامن حرف بزنی؟ هوم؟
ات: مگه میشه باتوعه جذاب لع.نتی حرف نزد.؟؛
چان: 😅😅😅 .
ات: بقیه کجان؟
چان: مینهو و چانگبین دارن میحرفن، هیون هم با فلیکس رفتن اتاقشون ، باباهم رفت دفترش .
ات: خوبه . چان خم شد و یه گازی به سیبم زد که تموم شد .
چان: اوهوممم خوشمزه اس .
ات: تمومش کردی .
چان: گرسنه نیستی؟
ات: نه ساندویچ خیلی خوشمزه بود .
چان: با عشق درستش کرده بودم .
ات؛ آیگووو
چان: تا موقع غذا خوردن چیکار کنیم؟
ات: بیا بریم درمورد پروژه حرف بزنیم .
چان: راس میگی نصف و نیمه مونده
ات: کامل هست فقط یدونه قرار بود بریم یه شرکت بزرگ رو مصاحبه کنیم اون مونده .
چان: نظرت چیه بریم شرکت عتیقه بیبی فیس؟
ات: بیبی فیس ؟
چان: هان دیگه.
ات: باشه بعداز ظهر همه رو جمع کن بریم .
چان: اوکی .
ات: حالا من میرم اتاقم تا یکم بخوابم حالم خوب نیس .
چان؛ چرا حالت خوب نیست؟
ات: چان میدونی بعضی وقتا میگم ای کاش توهم دختر بودی و منو درک میکردی .
چان: من که همیشه درکت میکنم .
ات: یه موضوع ای هست که تو نمیدونی درسته برای مردا چیز خاصی نیست ولی برای ما چیز بزرگیه!
چان: بگو ببینم چیه؟ اهااا فهمیدم
ات: چیو دقیقا فهمیدی؟
چان: اینکه چقدر تو زایمان درد میکشین. ( عزیزم هزار برابر دردشو ما هرماه میکشیم تو کجایی؟)
ات:😑😑😑 چه زایمانی اخه ؟
چان: پس چی ؟
ات: هنوزم نمیخوام چیزی بهت بگم .
چان: ات بگو دیگهه !
ات: بیا بریم اتاق بگم .
چان: بله پرنسس بفرمایید .
ات: خب چانی گفتن این برام یکم خجالت اوره.
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.