بابا پس فردا از طرف مدرسه می برنمون سه هزار تومن می

بابا، پس فردا از طرف مدرسه می برنمون ﺍﺭﺩﻭ سه هزار تومن میدی؟

بابا سرشو بلند نکرد، با صدایی آرام گفت: فردا کمی بیشتر مسافر میبرم..!.!

پسر با وعدهﯼ شیرین پدر خوابید.!

صبح رفت کنار پنجره باران ریز ﻭ تندی می بارید، قطرهای باران برای رسیدن به زمین مسابقه داشتند.!!!

بند دلش پاره شد با خود گفت: تو این بارون که مسافر سوار موتور بابا نمیشه.!!

حالا قطرات اشک پسرک ﺑﺎ قطرات باران هماهنگ شده بود......
دیدگاه ها (۹)

اون عکسه بود میذاشتم روصفه گوشیم...:'(روچشام میگیرم میذارم و...

ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﻢ؟ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﻢ؟ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﺯ ﭼﻪ...

↩ اینجا مجازی است، جایی که... ↪ 📵 اینجا مجازی، همه بچه پول...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط